The Evolution of US Hegemony in West Asia: A Chinese Perspective

Document Type : Original Article

Authors

1 Corresponding Author, Director of Foreign Policy Research Institute, Ph.D. in International Relations, Shahid Beheshti University, Tehran, Iran

2 MA in International Relations, University of Guilan, Rasht, Iran

Abstract

It is difficult to analyze the foreign policy of the People's Republic of China in West Asia and accurately delineate its boundaries during the transitional period. It's also challenging to apprehend gradual changes in US foreign policy doctrine along with the ongoing shift in global balance of power. Nevertheless, the country's patterns of behavior in the face of emerging trends, developments, and issues, as well as the region's key players, have become so cohesive that we can get a clear understanding of China's foreign policy in West Asia. By examining the works of China's scientific society, this article seeks to answer the question, “What is the perception and image of the evolution of the American hegemonic position, the level and nature of its power in the West Asian in the scientific circles of China? And according to it, what strategy is on the agenda of China's foreign policy?” The present study finds that China's foreign policy perceptions of the US hegemonic position in West Asia are based on the assumption of strategic contraction and therefore it’s seeking an offshore balancing strategy. According to this approach, China's foreign policy strategy in West Asia is based on "strategic hedging and controlling it amid rivalry between regional and trans-regional powers", "establishing a stable framework for relations with all countries in the region to ensure energy security", "gradual consolidation of the boundaries of alternative regional order" and finally "great power responsibility and responsible participation in regional affairs"..

Keywords


 

 

رویکرد چینی به تحول هژمونی آمریکا در غرب آسیا

 

                         وحید قربانی[1] | مهرداد عله پور[2]

 

 

 

چکیده

هرچند تحلیل سیاست خارجی جمهوری خلق چین در منطقه غرب آسیا و ترسیم دقیق حدودوثغور آن در دوران گذار، تغییر دکترین سیاست خارجی آمریکا و تحول قدرت جهانی، موضوعی بسیار سهل و ممتنع است، اما بااین‌وجود، الگوهای رفتاری این کشور در قبال روندها، تحولات و مسائل نوپدید و همچنین بازیگران اصلی این منطقه به حدی از انسجام رسیده که می‌توان با نگاهی به آن به درک مشخصی از سیاست خارجی چین در غرب آسیا دست یافت. پژوهش حاضر از رهگذر بررسی ادبیات جامعه علمی چین درصدد پاسخ به چرایی این پرسش است که محافل علمی این کشور چه درک و تصویری از تحول موقعیت هژمونیک آمریکا، سطح و ماهیت قدرت آن در منطقۀ غرب آسیا وجود دارند و مطابق با آن، چه راهبردی در دستورکار سیاست خارجی چین قرارگرفته است؟ پژوهش حاضر در پاسخ این پرسش بر اساس روش توصیفی-تحلیلی اشاره می‌کند که ادراکات سیاست خارجی چین از موقعیت هژمونیک آمریکا در غرب آسیا مبتنی بر انگارۀ انقباض راهبردی و اتخاذ موازنۀ فرامرزی از سوی این کشور است و بر اساس این رویکرد، راهبرد سیاست خارجی چین در منطقۀ غرب آسیا بر «پوشش ریسک راهبردی و کنترل آن در میانۀ رقابت قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای»، «ایجاد چارچوب کلیِ پایدار برای رابطه با تمام کشورهای حاضر در منطقۀ مذکور به‌منظور تأمین امنیت انرژی»، «تحکیم تدریجی حدود نظم منطقه‌ای بدیل» و در نهایت «ایفای مسئولیت قدرتی بزرگ و مشارکت مسئولانه در امور منطقه» در حال قوام یافتن است.

کلیدواژه‌‌ها: رویکرد، هژمونی، انقباض راهبردی، آمریکا، چین، غرب آسیا

 

 

 

مقدمه

در ادبیات روبه‌رشدی که درباره سیاست خارجی و یا رفتارهای بین‌المللی چین وجود دارد، سیاست خارجی این کشور در غرب آسیا تا حدودی مورد غفلت و یا تفسیرهای متفاوتی قرار گرفته است. در این راستا، دو تفسیر مرسوم مضیق و موسع وجود دارد: تفسیر مضیق مبتنی بر این ادعا است که غرب آسیا نقشی کاملاً حاشیه­ای در محاسبات کلان راهبردی چین دارد و هنوز زود است که درباره حدود و مرزهای رفتارها و تعاملات خارجی این کشور در منطقه فوق سخن بگوییم. تفسیر موسع، چین را به‌عنوان یک نیروی برهم زننده و برانداز نظم هژمونیک و یا «در مقابل آمریکا» در این منطقه به تصویر می‌کشد. در تحلیل این دو تفسیر، باید خاطرنشان ساخت که وضعیت گذار استراتژیک در سپهر بین‌المللی بر روندهای منطقه‌ای، حضور قدرت‌های فرامنطقه‌ای و رفتار بازیگران غرب آسیا تأثیر می‌گذارد و در این راستا، چین حداقل در طی یک دهه اخیر خود را به شکل جدی آماده ورود به غرب آسیا و پیگیری سویه رفتارهای ژئوپلیتیکی در این منطقه کرده است، اما همچنان در چارچوب الگوی متعارف نظم هژمونیک رفتار می­کند و کماکان تلاش دارد خود را به‌هیچ‌وجه در کوتاه‌مدت و میان‌مدت در مقابل آمریکا به تصویر نکشد. از سوی دیگر، کاهش قدرت آمریکا در غرب آسیا و تحول استراتژی آن در این منطقه که با تأکید بر شرق آسیا از دورۀ اوباما به‌تدریج تکامل یافته، ممکن است اجازه دهد، چین جای پای محکم‌تری در سراسر منطقه غرب آسیا بیابد، اما باز هم این کشور هنوز به دنبال تسلط بر این منطقه نیست. هم‌اکنون یکی از ستون‌های اصلی استراتژی سیاست خارجی چین در منطقه غرب آسیا ایجاد یک چارچوب کلی نسبتاً پایدار برای روابط با کشورهای این منطقه، عدم‌مداخله در منازعات و رقابت‌های منطقه‌ای و حمایت از گفتگوی مسالمت‌آمیز برای حل اختلافات است. برای مثال، فقط در دعوی سوریه، چین تاکنون 10 بار قطعنامه‌های مربوط به آن را در شورای امنیت وتو کرده و با مداخله نیروهای خارجی و تحریم‌ها علیه این کشور مخالف جدی ورزیده است.

به‌طورکلی، تحلیل سیاست خارجی غرب آسیایی چین بسیار سهل و ممتنع است و ترسیم دقیق مرزها و حدود آن در دوران گذار و تحولات

 قدرت جهانی دشوارتر و پیچیده‌تر است. البته الگوهای رفتاری چین در قبال روندها، تحولات و مسائل نوپدید و همچنین بازیگران اصلی غرب آسیا به حدی از انسجام رسیده و می‌توان با نگاهی به آن به ادراک مشخصی از سیاست خارجی این کشور در منطقه فوق دست یافت، تلاشی که در این مقاله پیگیری خواهد شد. در شرایط سیاسی امروز که جایگاه چین به‌عنوان یک قدرت جهانی و حتی بدیل بالقوه آمریکا در مسیر انتقال قدرت به‌تدریج تثبیت می‌شود، تحلیلی از موضوعات حیاتی این کشور در غرب آسیا، راهبرد کلان آن نسبت به این منطقه و تحلیل ابعاد مختلف روابط آن با کشورهای «غرب آسیا» اهمیت دارد. کنجکاوی پژوهش حاضر عمدتاً بر تحلیل سیاست خارجی چین با توجه به کاهش نقش آمریکا در امور این منطقه متمرکز است، زیرا تجربه یک دهه اخیر نشان داد هرچند آمریکا یک عنصر تأثیرگذار حیاتی در سراسر عرصه سیاست بین‌الملل باقی مانده است و بر اساس آن چین تلاش داشته است که راهبرد خود با کشورهای این منطقه را با توجه به سطوح مختلف قدرت و رفتارهای آمریکا تنظیم کند. البته این نکته حائز اهمیت است که تنظیم مستقلانه راهبرد سیاست خارجی چین در قبال کشورهای غرب آسیا نیز آستانه خاصی دارد و در این لحظه از صعود خود در نردبان قدرت جهانی باید ملاحظات آمریکا در نظر بگیرد. نظر به مواردی که ذکرشان رفت، نگارنده اثر حاضر از رهگذر بررسی اسناد و آثار جامعه علمی چین درصدد پاسخ به چرایی این پرسش ژرف برآمده است که در محافل علمی این کشور چه ادراک و تصویری از تحول موقعیت هژمونیک آمریکا، سطح و ماهیت قدرت آن در منطقۀ غرب آسیا وجود دارد و مطابق با آن، چه راهبردی در دستورکار سیاست خارجی این کشور قرارگرفته است؟ فرضیه پژوهش حاضر ناظر بر آن است که ادراکات سیاست خارجی چین از موقعیت هژمونیک آمریکا در غرب آسیا مبتنی بر انگارۀ انقباض راهبردی[3] و اتخاذ موازنۀ فرامرزی از سوی این کشور است و بر اساس این رویکرد، راهبرد سیاست خارجی چین در منطقۀ غرب آسیا در قالب «پوشش ریسک راهبردی و کنترل آن در میانۀ رقابت قدرت‌های منطقه‌ای و فرا منطقه‌ای»، «ایجاد چارچوبی کلیِ پایدار برای روابط با تمام کشورهای حاضر در منطقۀ مذکور به‌منظور تأمین امنیت انرژی»، «تحکیم تدریجی حدود نظم منطقه‌ای بدیل» و در نهایت «ایفای مسئولیت قدرت بزرگی و مشارکت مسئولانه در امور منطقه» در حال قوام یافتن است. شایان‌ذکر است که روش مورداستفاده در اثر حاضر توصیفی ـ تحلیلی می‌باشد. ساختار پژوهش مبتنی بر توصیف نگاه جامعه علمی چینی به انقباض راهبردی آمریکا در غرب آسیا است و بر اساس آن به تحلیل ابعاد مختلف سیاست خارجی معاصر چین در این منطقه پرداخته می‌شود.

پیشینه پژوهش

در شرایط کنونی سیاست بین‌الملل که جایگاه چین به‌عنوان یک قدرت جهانی و حتی بدیل بالقوه آمریکا در مسیر انتقال قدرت به‌تدریج تثبیت می­شود، تحلیل‌های مختلفی از موضوعات حیاتی این کشور در غرب آسیا، راهبرد کلان آن نسبت به این منطقه و تحلیل ابعاد مختلف روابط آن با کشورهای «غرب آسیا» شکل گرفته است. برخی از این آثار که به‌نوعی ناظر به نقش آمریکا در این منطقه است، در ادامه می‌آید:

تمیز[4] در کتاب سیاست خارجی چین در قبال خاورمیانه (2021) با کار میدانی و استفاده از منابع چینی به‌منظور درک دیدگاه‌های رسمی و دانشگاهی این کشور، بررسی می‌کند که چگونه ظهور چین بر سیاست خارجی فرامنطقه‌ای آن در قبال کشورهای غیرعربی غرب آسیا بین سال‌های 2001 تا 2011 تأثیر گذاشته است. از نظر وی، تمام روابط دوجانبه‌ای که چین در این سال‌ها در این منطقه ایجاد کرده است، آماده‌سازی برای گام بزرگ بعدی در جهت افزایش نفوذ چین در منطقه و جهان بوده است و از این منظر، سیاست خارجی چین در قبال غرب آسیا را می‌توان نوعی «پراگماتیسم فعالانه» در نظر گرفت.

چازیزا[5] در مقاله «رویکرد دیپلماسی اقتصادی چین در منازعات خاورمیانه» (2019) به تحلیل رویکرد دیپلماسی اقتصادی چین در مناقشات غرب آسیا می‌پردازد و اشاره می‌کند که دیپلماسی اقتصادی پکن علیرغم پایبندی به اصل عدم‌مداخله، رویکرد تفسیری انعطاف‌پذیرتر و عمل‌گرایانه‌تری دارد و در این راستا، مشارکت آن در حل‌وفصل مناقشات غرب آسیا، امری انتخابی نیست، بلکه ضرورت این قدرت در حال ظهور برای رقابت با آمریکا در حوزه‌های مختلف است.

لایل[6] در مقاله «چین در خاورمیانه: گذشته، حال و آینده» (2019) اشاره می‌کند که در مقطع فعلی حتی اگر تمایل به اتخاذ رویکرد حضور غیرمداخله­جویانه در غرب آسیا داشته باشد، درهم‌تنیدگی منافع و توسعه سریع نفوذ اقتصادی، این مشارکت و حضور را به‌عنوان واقعیت عملی ضرورت می‌بخشد. تمرکز پکن بر غرب آسیا بر روی امنیت انرژی و پیگیری آرام‌آرام و تدریجی موازنه قوا در این منطقه در برابر آمریکا به‌جای مخالفت مستقیم است و به‌این‌ترتیب تلاش دارد که جایگاه خود را به‌عنوان یک ابرقدرت در این منطقه تقویت کند.

کالابرس[7] در مقاله «نقش چین در خاورمیانه پساهژمونیک» (2017) استدلال می‌کند که نقش چین در غرب آسیا از نظر دیپلماتیک، اقتصادی و نظامی افزایش یافته است، بااین‌حال این افزایش مشارکت لزوماً نشان‌دهنده رقابت راهبردی اولیه بین چین و آمریکا نیست. از این منظر، آمریکا و چین منافع مشترکی در جریان بی‌وقفه نفت از غرب آسیا و مقابله با افراط‌گرایی خشونت‌آمیز در منطقه دارند. این کشور نمی‌خواهد سلطه نظامی آمریکا در منطقه را به چالش بکشد. دوستان و متحدان غرب آسیا‌ای پکن هم تمایل ندارند که چین جایگزین هژمونی آمریکا شود.

سلمان و همکاران در مقاله «پوشش ریسک در غرب آسیا و رقابت چین و آمریکا» (2015) اشاره می‌کنند که عقب‌نشینی تدریجی آمریکا از منطقه غرب آسیا هم‌زمان با حضور قوی‌تر چین در این منطقه است. وی معتقد است که برای درک رقابت قدرت چین و آمریکا در غرب آسیا، باید به مفهوم پوشش ریسک راهبردی و اتخاذ الگوهایی رفتاری مبتنی بر آن از سوی چین در این منطقه توجه داشت.

ژیچون[8] در مقاله «دیپلماسی جدید چین در غرب آسیا و استلزامات آن برای آمریکا» (2009) اشاره می‌کند که چین در حال رقابت و بازی با حاصل جمع صفر با آمریکا در غرب آسیا قرار ندارد و هنوز زود است اعلام کنیم که این منطقه به عرصه رقابت دو قدرت برای نفوذ و کنترل تبدیل شده است. در این راستا، آمریکا و چین علیرغم اختلافاتشان در موضوعاتی مانند نحوه برخورد با ایران، منافع مشترک بسیاری در غرب آسیا مانند حفظ امنیت انرژی، ارتقای صلح و مبارزه با تروریسم دارند.

ماشینو[9] در مقاله «آینده خاورمیانه در میانه رقابت چین-آمریکا و روسیه-آمریکا» (2020) استدلال می‌کند که جهت‌گیری سیاست خارجی آمریکا به سمت کاهش هزینه مداخله در غرب آسیا در دوران ترامپ و پس از وی ثابت باقی می‌ماند، این در حالی است که از زمان اعلام ابتکار کمربند راه، چین به‌سرعت سرمایه‌گذاری خود را در این منطقه افزایش داده است و از همه‌گیری کووید-19 نهایت استفاده را می‌کند تا حضور خود را با ارائه فوری کمک‌های پزشکی به کشورهای منطقه گسترش دهد.

ادبیات بالا پیچیدگی‌های ترسیم خطوط سیاست خارجی چین در غرب آسیا را نشان می‌دهد که شناخت بهتر و عمیق‌تر مبتنی بر نگاه محافل علمی سیاست خارجی چین از موقعیت و نقش آمریکا در این منطقه را ضرورت می‌بخشد.

انقباض استراتژیک آمریکا در غرب آسیا

این گزاره و ادراک مهم در نخبگان علمی و گفتمان‎های آکادمیک سیاست خارجی چین وجود دارد که سیاست خارجی آمریکا در غرب آسیا با انقباض استراتژیک مواجه است و آن را یک روند کلی در قدرت آمریکا و افول موقعیت آن در ساختار نظام بین‌الملل در نظر می‌گیرند. درحالی‌که افول آمریکا روند اجتناب‌ناپذیر تلقی می‌شود، اما چینی‌ها این فرایند را خطی نمی‌دانند. از این منظر، این افول یک روند پویا و پرپیچ‌وخم است، زیرا تغییر قدرت آمریکا باعث پراکندگی و شوک قدرت در نظام بین‌الملل می‌شود که بر «ساختار» نظام و نظم و قوانین آن تأثیر می‌گذارد. این امر عمدتاً در تشدید رقابت بین‌المللی قدرت، تغییر و تحولات مهم در ماهیت نظام بین‌الملل، مبارزه شدید برای اصلاح نظم بین‌المللی و امنیتی شدن شدید فضای بین‌المللی خود را نشان می‌دهد. چین به‌عنوان یک قدرت در حال ظهور، باید قوانین اساسی کاهش قدرت ملی آمریکا را به‌درستی بفهمد و با تغییرات آشفته در ساختار قدرت بین‌الملل به‌درستی برخورد کند (ژانگ[10] ،2018: 32).

ایده اصلی سیاست خارجی دولت اوباما در غرب آسیا انقباض استراتژیک و تلاش برای خروج از این منطقه بوده است. انقباض استراتژیک عمدتاً در کاهش سرمایه‌گذاری آمریکا در منابع نظامی، اقتصادی و دیپلماتیک و عدم‌مداخله در غرب آسیا منعکس یافته است. این امر نه‌تنها هژمونی آمریکا در منطقه را متزلزل ساخته است، بلکه باعث ایجاد خلأ قدرت و عدم تعادل ژئوپلیتیک در آن شده است (تانگ[11] ،2013: 1). در این راستا، در سال­های اخیر، نوسانات بسیاری در استراتژی آمریکا در غرب آسیا اتفاق افتاده است. از زمان عقب‌نشینی نیروهای آمریکایی از عراق در سال 2011، استراتژی این کشور در این منطقه وارد دوره تحول شده است و می‌توانیم بگوییم که تا حدودی استراتژی آن به «موازنه فرامرزی»[12] بازگشته است. اقدامات استراتژیک قبلی مانند مداخله نظامی در مقیاس بزرگ و صدور دموکراسی خاتمه یافته است. در طول یک دهه گذشته، اهمیت منافع مهم آمریکا در غرب آسیا تغییر کرده و اهداف استراتژیک آن در این منطقه کاهش یافته است. با تغییر اوضاع در غرب آسیا و سیاست داخلی آمریکا، سه روش اصلی بازدارندگی نظامی، کمک به متحدین و مذاکرات صلح برای دستیابی به اهداف استراتژیک در غرب آسیا به‌وضوح به شکست انجامیده است. بااین‌حال، آمریکا توجه خود را به غرب آسیا در کوتاه‌مدت کاهش نمی‌دهد و تأثیرگذارترین کشور خارجی در این منطقه برای مدتی طولانی باقی خواهد ماند.

در طول جنگ سرد، آمریکا سیاست «موازنه فرامرزی» را در غرب آسیا به اجرا می‌گذاشت که در قالب آن، از سویی برای حوزه نفوذ با اتحاد جماهیر شوروی رقابت می‌کرد و از طرف دیگر مستقیماً درگیر جنگ نبود. پس از پایان جنگ سرد، آمریکا استراتژی مداخله مستقیم نظامی را در غرب آسیا به اجرا گذاشت، دو جنگ منطقه‌ای در مقیاس بزرگ را شروع و «برنامه دموکراسی غرب آسیا بزرگ» را پیش می‌برد. با عقب‌نشینی سربازان آمریکایی از عراق در سال 2011، استراتژی آمریکا در غرب آسیا وارد دوره جدیدی یعنی دوره تحول استراتژیک شده است. از زمان ورود به دوره گذار، استراتژی آمریکا در غرب آسیا با ناهماهنگی‌هایی همراه بوده که متحدان خود را با ضرر مواجه کرده و دنیای خارج را سردرگم ساخته است. در اوایل دوره اوباما، استراتژی آمریکا در غرب آسیا تداوم الگوی گذشته بود، اما پس از ظهور بهار عربی در سال 2011، آمریکا به‌طور فعال از «انقلاب» کشورهای غرب آسیا حمایت کرد که منجر به تنش‌های بی‌سابقه‌ای در کشورهای عربی شد. در سال 2011، تمام نیروهای آمریکایی از عراق عقب‌نشینی کردند، اما در سال 2014 اوباما مجدداً نیروهای زمینی کشورش را به عراق اعزام کرد. در زمان ترامپ، استراتژی آمریکا برای غرب آسیا غیرقابل‌توصیف و ناپایدار بوده است. برای مثال، زمانی که در ژوئن سال 2017، عربستان سعودی روابط خود را با قطر قطع کرد، آمریکا بین حمایت از عربستان سعودی و کمک به قطر مانده بود. در دسامبر سال 2018، ترامپ برنامه‌های خود را برای خروج نیروهای خود از سوریه اعلام کرد، درحالی‌که جیمز ماتیس، وزیر دفاع آمریکا مخالفت خود را با وی ابراز و با عصبانیت استعفا داد. در سال 2019، ترامپ خبر خروج سربازان از سوریه را اعلام کرد، اما قانون‌گذاران جمهوری‌خواه و دموکرات آمریکا با این تصمیم به مخالف برخاستند و ارتش آمریکا در سوریه برای محافظت از میدان نفتی باقی ماندند. در ژانویه سال 2020 ارتش آمریکا مستقر در عراق طرحی را برای عقب‌نشینی نیروهای خود ترسیم کرده بود، اما بعداً آن را تکذیب کرد. نوسانات فوق نشان می‌دهد که استراتژی آمریکا در غرب آسیا در حال تعدیل و تحول عمیق است (نیو[13]، 2020).

از این نظر، روند انقباض استراتژیک در آینده بدون تغییر ادامه خواهد یافت، یعنی آمریکا توجه خود را نسب به غرب آسیا کم می­کند و در عوض استراتژی موازنه فرامرزی را تعقیب خواهد کرد. خلأ قدرت موجود در آمریکا توسط دیگر بازیگران خارجی و همچنین قدرت‌های منطقه‌ای پر خواهد شد. در سطح بین‌المللی، آمریکا، روسیه، اروپا و چین و در سطح منطقه‌ای، عربستان سعودی، ایران، ترکیه، رژیم صهیونیستی، امارات و قطر هرکدام پیشگام هستند. با توجه به تحولات یک دهه اخیر، آمریکا دیگر قادر به سلطه بر همه کشورها و یا مسائل غرب آسیا نیست، بلکه این کشور به‌تدریج واقعیت تقسیم قدرت با سایر قدرت‌های جهانی و کشورهای منطقه­ای را پذیرفته است. پس از حمله تروریستی به سفارت آمریکا در لیبی در سال 2012، آمریکا از لیبی خارج شد و تا به امروز به روند صلح لیبی برنگشته است. در سال 2014، نیروهای مسلح انصارالله (حوثی) صنعا، پایتخت یمن را اشغال کردند و نیروهای آمریکا از یمن خارج شدند. در نتیجه این تحولات، قدرت غالب اوضاع در یمن به دست عربستان سعودی افتاد. در سال 2015، روسیه نیروهایی به سوریه اعزام کرد. آمریکا کنار نشست و کنترل روسیه را در سوریه مشاهده کرد و سپس به‌تدریج نیروهای آمریکایی را از سوریه خارج کرد. پس از شروع تنش‌های ایران و آمریکا در خلیج فارس و عراق از سال 2019، این کشور بارها ادعا کرده که به‌زودی نیروهای خود را از عراق خارج می‌کند. جو بایدن، رئیس‌جمهور کنونی آمریکا هم بخواهد یا نخواهد باید ناگزیر تداوم این سیاست انقباض استراتژیک در غرب آسیا را بپذیرد، زیرا فضای زیادی برای تغییر اساسی در سیاست خارجی کشور خارجی ندارد (نیو[14]، 2021)، کما اینکه خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان تا 11 سپتامبر 2021 و همچنین افزایش سرعت و گمانه‌زنی مبنی بر خروج نیروهای آن از عراق نیز در ادامه روند فوق است.

سیاست خارجی نوین چین در منطقۀ غرب آسیا

انقباض هژمونی آمریکا، یکی از نشانه‌های مهم تغییر در ساختار نظام بین‌الملل است و ناگزیر باعث آشفتگی شدید در وضعیت بین‌المللی و تغییرات عمیق در شکل جهان خواهد شد. در موضوع غرب آسیا، برای چین «پر کردن خلأ» یک ایده بسیار ساده‌انگارانه توصیه نمی‌شود، بلکه حرکت گام‌به‌گام، نظم‌سازی بدیل و مسئولیت‌پذیری، نیازهای زمانه و راه درست در دنیای کنونی تلقی می‌گردد (وانگ[15]، 2021). این همان برداشت و قالب کلانی است که در تحلیل‌های متفکران داخلی و خارجی در ارتباط با سیاست خارجی معاصر چین وجود دارد:

1- پوشش ریسک راهبردی و کنترل آن در میانۀ رقابت قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای

یکی از نشانه‌های مهم انقباض راهبردی آمریکا در سطح غرب آسیا، بی‌نظمی و عدم قطعیت راهبردی است. طی دهه‌های آینده آشفتگی و عدم قطعیت همچنان بر غرب آسیا حاکم خواهد بود و چین باید به فعال در امور این منطقه مشارکت مسئولانه داشته باشد و به این طریق، تصویر یک قدرت بزرگ را تثبیت کند (هوآ[16]، 2014: 4). در این راستا، چین در برخورد با چالش‌های سیاسی و امنیتی غرب آسیا بسیار محتاطانه عمل می‌کند، اما در کنار آن، این کشور به دلیل حضور اقتصادی روبه‌رشد مجبور به تعامل پیچیده با تک‌تک کشورهای منطقه و قدرت‌های فرامنطقه‌ای از جمله آمریکا است. در این راستا، دیپلماسی اقتصادی چین در غرب آسیا نیز پوشش ریسک استراتژیک[17] در میانه رقابت قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای است. چین برای دستیابی به اهداف ارتباطی، تجاری و زیرساختی ابتکار کمربند راه و کسب منابع متنوع انرژی، نیاز به تقویت روابط با همه نیروهای منطقه‌ای، از جمله ایران و عربستان سعودی، بدون چشم‌پوشی از یکی از آن‌ها یا هژمون منطقه‌ای، یعنی آمریکا دارد. چین، مایل به جلوگیری از درگیری غیرضروری در ژئوپلیتیک منطقه است و قصد ندارد موقعیت آمریکا را در این منطقه (حداقل در کوتاه‌مدت) تضعیف کند، بلکه اجازه می‌دهد تا به نقش خود در زمینه تأمین امنیت منطقه ادامه دهد. پوشش ریسک استراتژیک واژه‌ای برای تعریف سیاست خارجی محتاطانه چین در راستای کاهش ریسک‌های موجود و کنترل آن است. سیاست غرب آسیایی چین در قبال رقابت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای به همین روند پیش می‌رود، یعنی تلاش دارد منافع خود را در میان ترتیبات موجود و منازعات و اتحاد و ائتلاف‌ها، مدیریت و کنترل کند. چون پوشش ریسک، به صورت طبیعی یک بده بستانی مابین ریسک و سود است؛ با وجود اینکه پوشش ریسک کاهش خطرات بالقوه را در پی دارد، اما به همان نسبت منجر به از بین رفتن سودهای بالقوه هم می‌شود. چین به‌نوعی سود و زیان خود را مدیریت می‌کند و از سود حداکثری صرف‌نظر می‌کند (گارلیک و هاولوا[18]، 2020).

2- کاهش سطح مداخلات نظامی و تحکیم تدریجی حدود نظم منطقه‌ای بدیل

از منظر محافل علمی سیاست خارجی چین، یکی از ابعاد و نشانه‌های اصلی انقباض راهبردی آمریکا در سطح غرب آسیا، تلاش برای جمع‌کردن نیروهای نظامی به‌ویژه در دو حضور ناموفق آن در این منطقه یعنی افغانستان و عراق به شمار می‌آید و در این راستا، «تحکیم تدریجی حدود نظم منطقه‌ای بدیل» در برابر نظم مستقر در دستورکار سیاست خارجی نوین چین قرار دارد.

2-1- خروج عجولانه آمریکا از افغانستان

آمریکا در طول چند سال گذشته تلاش داشته با ارتباط‌گیری قوی‌تر با طالبان همچنان دستور کار نظم قدیم را در منطقه پیرامون چین پیش ببرد؛ نظمی که نمی‌توانست رژیم‌های اقتصادی مطلوب چین را در ذیل ابتکار کمربند راه و یا هر ترتیبات جدید درازمدتی تضمین کند؛ اما این سیاست با خروج آمریکا از افغانستان که در نتیجه انقباض راهبردی و روند کلی موقعیت آمریکا است، بی‌نتیجه ماند. از منظر «منطق سرمایه»، توسعه جغرافیایی سود حاصل را در استراتژی سیاست خارجی آمریکا ندارد و فرصت سرمایه را از دست می‌دهد و در نتیجه، عملیات خارج از کشور به‌طور فزاینده‌ای در نتیجه محدودیت‌های مالی محدود شود. از منظر «منطق سیاسی»، جلب حمایت عمومی داخلی برای استراتژی سیاست خارجی تهاجمی آمریکا دشوار شده است و توسعه‌طلبی از نظر افکار عمومی داخلی این کشور نیز با مخالف همراه است. این نظر در بین محققان چینی وجود دارد که انقباض آمریکا از صحنه افغانستان به آمریکا کمک می‌کند تا تلاش‌های خود را بر رقابت با چین متمرکز کند (وانگ[19]، 2021)؛ بنابراین، این انقباض در عین منفعت برای چین که آمریکا فضای پیرامونی آن را ترک می‌کند، مستلزم تمرکز آمریکا بر شرق آسیا و دریای جنوبی چین است که مطلوب رهبران پکن به شمار نمی‌آید.

از نظر چین، آمریکا و ناتو با تداوم حضور طولانی‌مدت نظامی و سپس عجله در خروج به‌نوعی مسبب وضعیت تنش‌آمیز افغانستان است. چین در دوران جمهوری اسلامی افغانستان و پس از روی کار آمدن طالبان، خواستار ایجاد ساختار سیاسی فراگیر در این کشور از طریق گفت‌وگو و رایزنی بود؛ زیرا نیروها و ترتیبات سیاسی رسمی حاکم بر این کشور را که یادگار آمریکا و غرب بود، پاسخگوی نیاز این کشور نمی‌دانست و از نظر آن نیروهای دیگری وجود دارند که باید نقش بگیرند و علاوه بر این، ساختار و ترتیبات مناسب با آن باید شکل بگیرد. در این راستا، چین روابط دوجانبه با افغانستان را محدود به دولت رسمی این کشور نکرد و واقعیت سیاسی با عنوان طالبان را در این سرزمین که باید با آن کنار آمد، پذیرفته بود. هم‌اکنون چین از تبدیل‌شدن افغانستان به یک کشور مستقل، خودگردان و بی‌طرف و اجرای سیاست معتدل مسلمانان پشتیبانی می‌کند که در مبارزه با تروریسم و برقراری روابط حسن هم‌جواری به آن‌ها یاری رساند و افغانستانی را می‌طلبد که در سطح بین‌المللی در چارچوب نظم آمریکایی و در سطح منطقه‌ای کاملاً در آغوش هند نباشد و حداقل بی‌طرف بماند. درعین‌حال، چین به‌شدت نگران افراط‌گرایی و بسط آن به پیرامون افغانستان است؛ بنابراین، هرچند نقش و رسالت ژئوپلیتیکی چین در سطح جهانی و منطقه‌ای، نوعی حاکمیت سیاسی در افغانستان را که دنباله‌رو آمریکا باشد، نمی‌طلبد، اما درعین‌حال، هویت همسایگی و پیرامونی ژئواکونومیکی چین هم جنگ، تنش قومی و بحران تروریستی در این کشور را مطلوب نمی‌داند. وجود یک نیروی غیرغربی قدرتمند مثل طالبان در ساختار قدرت افغانستان برای چین مطلوب است؛ اما چین روندهای فعلی منازعه‌آمیز در افغانستان را مطلوب نمی‌داند؛ بنابراین، تمام تلاش چین مدیریت و تعادل برقرار کردن بین این دو هویت و نقش پراکنده در منطقه پیرامون با پیشرانی پاکستان است. چین نیاز دارد که هم‌پیوند با سرمایه‌گذاری اقتصادی در آسیای مرکزی و جنوبی، ملاحظات نقش ژئوپلیتیکی خود را در این منطقه بازتعریف نماید و در این راستا، بازتعریف رژیم‌های امنیتی در مناطق پیرامونی آن (از جمله افغانستان) ضرورت دارد. حضور نظامی طولانی‌مدت آمریکا در افغانستان و سراسر آسیای مرکزی، با منافع امنیت ملی چین مطابقت ندارد.

2-2- تقویت تلاش آمریکا برای خروج از عراق

ازآنجاکه انقباض استراتژیک آمریکا در غرب آسیا بزرگ به‌وضوح قابل‌مشاهده است، پس از خروج عجولانه نیروهای آمریکایی از افغانستان، دولت بایدن در حال تلاش برای خاتمه حضور نظامی این کشور از صحنه عراق نیز است. همانند دهه 1970 که نیکسون به‌منظور انقباض استراتژیک در آسیا پیشنهاد داد که آسیایی‌ها امور آسیا را مدیریت کنند، عملکرد فعلی دولت بایدن در مورد غرب آسیا در واقع حکایت از همان نوع دکترین نیکسون است و تلاش دارد که امور غرب آسیا را به خود این کشورها واگذار کند (ژانگ، 2021). بایدن پس از به قدرت رسیدن، رسماً اعلام کرد که از سال آینده (انتهای سال 2021)، ارتش آمریکا هیچ عملیات نظامی در عراق انجام نمی‌دهد و تنها وظایف ارتش آمریکا در عراق لجستیک و آموزش است. چین با توجه به این انگاره کلی از خروج آمریکا از عراق، به‌تدریج درحال‌توسعه مناسبات اقتصادی با بغداد است. در این راستا، این کشور مذاکرات خود را با دولت مصطفی الکاظمی، نخست‌وزیر عراق برای اجرایی‌سازی توافقات بزرگ سال 2019 که به‌نوعی از سوی عراق لغو شده بودند، مجدداً شروع کرد. در سپتامبر ۲۰۱۹ یک ماه قبل از آغاز اعتراضات خیابانی در عراق، عادل عبدالمهدی نخست‌وزیر وقت در سفری پنج‌روزه به چین رفت و هشت توافق‌نامه و یادداشت تفاهم با این کشور در زمینه‌های مالی، تجاری، امنیتی، عمران، ارتباطات، فرهنگ و آموزش امضا کرد. چین تلاش دارد که هم‌زمان با خروج آمریکا از عراق که می‌تواند ریسک همکاری شرکت‌های غربی در این کشور را افزایش دهد، زمینه را برای حضور قدرتمندتر اقتصادی و انرژی، پیگیری ابتکار کمربند راه و در نهایت ایجاد سنگ بنای محکم برای مشارکت راهبردی با این کشور در آینده فراهم کند.

2-3- بحران یمن و سوریه

در چارچوب تفسیری که از انقباض استراتژیک آمریکا در غرب آسیا و استراتژی موازنه فرامرزی آن ارائه شد، یکی از دلایل اصلی آغاز و تداوم جنگ داخلی یمن و یا بحران سوریه، کاهش هژمونی و قدرت آمریکا در کنترل و مدیریت نظم منطقه‌ای و واگذاری قدرت به کنشگران اصلی منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای است. در این راستا، در دو صحنه سوریه و یمن، آمریکا از مسئولیت نظم و امنیت منطقه‌ای شانه خالی کرده است. در این میان، چین به‌ظاهر اعلام بی‌طرفی کرده و از پذیرش هرگونه نقش و مسئولیت مستقیم برای خاتمه دادن به این بحران دوری جسته است. البته از سال 2015 به همان نسبت که منافع راهبردی چین در رابطه با جبهه عربستان رشد نموده، این کشور از سیاست بی‌طرفی دور شده و به نفع جبهه عربستان در بحران یمن نقش‌آفرینی کرده است. تعقیب رفتارهای چین در این بحران حکایت از سیاست خارجی بندبازانه آن در غرب آسیا دارد. از سال 2011 تاکنون سیاست‌های این کشور در مورد درگیری‌های یمن تحت تأثیر تمایل شدید این کشور برای ایجاد روابط استراتژیک قوی با عربستان سعودی قرار داشته است. عربستان سعودی دروازه مهمی برای جهان عرب سنی در غرب آسیا و آفریقا و همچنین تأمین‌کننده عمده نفت خام و مرکز منطقه‌ای مهم در ابتکار کمربند راه چین است.

در موضوع بحران سوریه به دلیل ارتباط آن با مسائل امنیت ملی چین و موضوع ترانزیت و تروریسم فرامرزی، وضعیت کمی پیچیده‌تر بوده است. این کشور خود به‌عنوان یکی از اهداف گروه‌هایی مانند داعش، القاعده، حزب اسلامی ترکستان و کتیبات الغربة الترکستانیة[20] به شمار می‌آمد. از سوی دیگر، چین به‌عنوان یکی از مهم‌ترین همکاران اقتصادی و تجاری و همچنین بزرگ‌ترین سرمایه‌گذار و تأمین‌کننده مالی خارجی در غرب آسیا در معرض تهدیدات تروریستی ناشی از این منطقه نیز قرار دارد. در این راستا، این کشور باید امنیت سرمایه‌گذاری و زیرساخت پروژه‌های خود در کشورهایی که در معرض تروریسم هستند، تضمین کند. همچنین هم‌زمان با تعمیق مشارکت اقتصادی چین در غرب آسیا، شاهد افزایش حضور شهروندان چینی هستیم و در صورت وقوع یک حادثه یا عملیات تروریستی باید انتظار داشته باشیم که شهروندان آن یکی از اهداف خارجی در معرض خطر باشند (جاسلین و وایس[21]، 2019). بخش اصلی تمرکز سیاست ضد تروریستی چین در غرب آسیا به‌منظور قطع ارتباط بین تروریسم شین‌جیانگ و سازمان‌های تروریستی در کشور سوریه بوده است، زیرا این امر بر امنیت ملی آن تأثیر جدی می‌گذارد. افراد وابسته به حزب اسلامی ترکستان (تی آی پی) در سوریه با پیوستن به جبهه النصره، شاخه مستقل خود تحت عنوان «حزب اسلامی ترکستان شام»[22] را تأسیس کرد. بازگشت گروه‌های تروریستی آخرین روایت ایدئولوژی‌های افراط‌گرای غرب آسیا را به چین می‌رساند. علاوه بر این، مشارکت در جنگ‌های تکفیری تروریستی این منطقه، به این نیروها، دانش فنی و تاکتیکی بالایی برای مبارزه با دولت چین ‌می‌بخشد. در این راستا، چین همکاری‌های امنیتی با کشورهایی مثل ایران، عربستان، مصر و امارات را برای جلوگیری از بسط و توسعه ترانزیت نیروهای تروریستی (مرتبط با چین) در سوریه را تعمیق بخشید.

آینده مواجه آمریکا با ایران هسته‌ای و سیاست مسئولیت قدرت بزرگی چین

با عنایت به انقباض کلی آمریکا در غرب آسیا و شکست سیاست‌های هژمونیک، این کشور تلاش دارد تا از سطح تخاصم با ایران بکاهد و خطوط اصلی نبرد با آن را به رقبای منطقه‌ای آن در عرصه‌های مختلف واگذار کند. از منظر سیاست خارجی چین، توافق هسته‌ای با ایران در سال 2015 تجلی عینی این تعدیل سیاست هژمونیک آمریکا در غرب آسیا به شمار می‌آمد. اگرچه آمریکا تحت رهبری ترامپ سیاست «فشار حداکثری» را در مقابل ایران اتخاذ کرده بود، اما همیشه از رویارویی نظامی با ایران اجتناب ورزید. به‌عنوان مثال، پس از سرنگونی پهپاد گلوبال هاوک آمریکا در ژوئن 2019 و در ژانویه 2020 که ایران به تلافی ترور سردار سلیمانی به پایگاه نظامی آمریکا در عراق حمله کرد، آمریکا هیچ‌گونه اقدام ناظمی تهاجمی بروز نداد. مجلس نمایندگان آمریکا نیز در 9 ژانویه 2020 لایحه‌ای را تصویب کرد که هدف آن محدود کردن عملیات نظامی دولت ترامپ علیه ایران بود (ژانگ، 2021).

در راستای این تصویر کلانی که چینی‌ها از نوع مواجه آمریکا با ایران دارند، شاهد تحول در تعاملات این کشور با ایران بودیم. برای مثال، در بحث برنامه هسته‌ای، شاهد اتخاذ سیاست خارجی فعالانه‌ای از سوی چین بودیم. در این راستا، در طول سال‌های گذاشته، محافل علمی و سیاسی این کشور درعین‌حال که بر مسئولیت قدرت بزرگی چین تأکید می‌کنند، با عنایت به سه اصل «منع اشاعه هسته‌ای»، «حل‌وفصل صلح‌آمیز اختلافات» و «جدایی سیاست و اقتصاد»، با سیاست‌زدگی آمریکا بر سر مناقشه هسته‌ای ایران مخالفت و ایجاد توازن بین منافع ملی و مسئولیت‌های بین‌المللی چین را خواستار هستند (لو[23]،2013: 669). این رویکرد با خواست شی جین‌پینگ برای ایجاد «نوع جدید از مناسبات قدرت بزرگی»[24] به منصه ظهور است. از یک‌سو، متعهد است که نوع جدیدی از روابط قدرت بزرگی بین چین و آمریکا ایجاد کند و از سوی دیگر، روابط خود را با ایران حفظ می‌کند و از انتخاب یکی از طرف‌ها بین واشنگتن و تهران خودداری می‌ورزد (شن[25]، 2006: 63). چین با این دیپلماسی منافع انرژیک، ایجاد تصویر قدرت بزرگی، منافع استراتژیک (جلوگیری از انحصارگرایی قدرت‌های غربی در امور غرب آسیا، ایجاد موازنه در روابط با آمریکا و ایران و توسعه نفوذ چین) و حفظ اصل استقلال سیاست خارجی را تحقق می‌بخشد (سان و ژانگ[26] ،2016: 3). در چارچوب این دکترین جدید، چین به‌عنوان میانجی، نقش بازیگر سوم را در حل منازعات بین آمریکا و ایران و کاهش تنش‌ها در بحران هسته‌ای ایفا می‌کند. دلایل استراتژی میانجیگری چین در بحران هسته‌ای ایران، اول از همه، به این دلیل است که جامعه بین‌المللی از چین می‌خواهد که مسئولیت یک قدرت بزرگ را بر عهده بگیرد. حفظ منافع ملی چین، اهمیت جغرافیایی ایران و موقعیت بسیار برجسته آن در منابع انرژی جهان ناشی از جمله عواملی است که چین را ملزم به اجرای سیاست میانجیگری می‌کند. این رویکرد به استراتژی سیاست خارجی توسعه صلح‌آمیز چین کمک می‌نماید و موقعیت و تصویر بین‌المللی آن را نیز ارتقا می‌بخشد (شیه[27]، 2009).

کاهش وابستگی آمریکا به نفت غرب آسیا و تلاش چین برای امنیت دسترسی و انتقال انرژی از این منطقه

در گذشته نفت اصلی‌ترین و مهم‌ترین منافع آمریکا در غرب آسیا بود، اما اهمیت نفت این منطقه برای آمریکا به‌تدریج کاهش یافت. از لحاظ نظری، آمریکا وابستگی خود به نفت غرب آسیا را از بین برده و به‌اصطلاح به استقلال انرژی دست یافته است. در 8 ژانویه 2020، ترامپ اظهار داشت که آمریکا به بزرگ‌ترین تولیدکننده نفت و گاز طبیعی جهان تبدیل شده، به استقلال انرژی دست یافته و دیگر نیازی به نفت غرب آسیا ندارد. در سال 2018، آمریکا با تولید 15.3 میلیون بشکه نفت مایع در روز، بزرگ‌ترین تولیدکننده نفت جهان شد. همان‌طور که نمودار 1 نشان می‌دهد، بر اساس برآوردهای اداره اطلاعات انرژی آمریکا، این کشور در سراسر سال 2020 صادرکننده نفت بوده است. از این منظر، آمریکا واقعاً به استقلال انرژی دست یافته است، اما در حقیقت، آمریکا هنوز به واردات نفت از غرب آسیا نیاز دارد. آمریکا نفت خام سبک تولید می‌کند و هنوز نیاز به واردات نفت خام سنگین از این منطقه دارد. در سال 2001، آمریکا 11.9 میلیون بشکه نفت خام در روز وارد می‌کرد و 2.8 میلیون بشکه در روز (23 درصد) از غرب آسیا بود؛ در سال 2018، حجم واردات ناخالص نفت خام 9.9 میلیون بشکه در روز بود که واردات آن از غرب آسیا 1.6 میلیون بشکه در روز (15.9 درصد) بود؛ واردات ناخالص در سال 2019 حدود 8 میلیون بشکه در روز و واردات از غرب آسیا 900 هزار بشکه در روز بود که 9 درصد را شامل می‌شد. همان‌طور که نمودار 2 زیر نشان می‌دهد، در سال 2020 حدود 10 درصد از کل واردات نفت آمریکا و 12 درصد از واردات نفت خام این کشور از کشورهای حوزه خلیج فارس بوده است؛ بنابراین، آمریکا هنوز به نفت غرب آسیا نیاز دارد، اما مقدار مطلق و نسبی واردات کاهش یافته است. درعین‌حال، قیمت نفت آمریکا هنوز تحت تأثیر وضعیت غرب آسیا است، اما تأثیر آن محدودتر می‌شود. از نظر ساختاری، اهمیت نفت غرب آسیا در بازار بین‌المللی نفت مانند گذشته نیست. در سال 1980، صادرات نفت این منطقه 50 درصد از کل صادرات نفت بین‌المللی را تشکیل می‌داد و تا سال 2018 تنها 35 درصد را شامل می‌شد (نیو، 2020).

 

شکل 1. میزان تولید، مصرف ثادرات و واردات خالص نفت خام آمریکا در سال 2020

 

شکل 2.کل واردات نفت خام آمریکا و سهم اوپک، خلیج فارس در سال 2020

به‌طورکلی، اهمیت غرب آسیا در دکترین امنیت انرژی آمریکا در مقایسه با یک دهه قبل به میزان قابل‌توجهی کاهش یافته است. این کاهش تدریجی وابستگی آمریکا به دلیل شکوفایی صنعت نفت شیل و خودکفایی نسبی در تولید نفت در داخل، به کشورهای تولیدکننده نفت در غرب آسیا، باعث ایجاد تغییرات ملموس در استراتژی آن در منطقه غرب آسیا شده است و این کشور تلاش می‌کند بر سیاست‌های انرژی کنترل داشته باشد. این به معنای آن است که کماکان شاهد مدیریت آمریکا و نفوذ این کشور بر بازار انرژی دنیا از جمله غرب آسیا خواهیم بود.

در سوی دیگر همان‌طور که در کتاب سفید سیاست عربی 2016 و «الگوی همکاری 1 + 2 + 3» چین آمده است، اولویت این کشور در تعامل با غرب آسیا را موضوع «انرژی» تعیین می‌کند و بر اساس این تصویر که وابستگی آمریکا به نفت غرب آسیا کاهش یافته است، این کشور با دو موضوع در امنیت دسترسی و امنیت انتقال در موضوع تأمین انرژی از غرب آسیا سروکار خواهد داشت. اکثر کشورهای غرب آسیا از صادرکنندگان مهم نفت و گاز دنیا به شمار می‌آیند و این کاهش وابستگی آمریکا به نفت این منطقه، امکان بیشتری برای همکاری و تجارت آزادانه انرژی با چین که با تداوم واردات انرژی مواجه است، فراهم می‌کند. در این راستا، چین سیاست انرژی و رویکرد منحصربه‌فردی در تنظیم مناسبات دوجانبه و چندجانبه با کشورهای این منطقه دارد. چین در راستای امنیت دسترسی به بازارهای عمده صادرات انرژی غرب آسیا نگرانی بزرگی ندارد و عمدتاً در این بخش با کنشگری فعالانه، این امکان را دارد که سبد واردات نفت خود را در میان کشورهای مختلف تقسیم کند. چین ترجیح می‌دهد که پای میز مذاکرات انرژی همه کشورهای این منطقه باشد و با سیاست خارجی متوازن و تعقیب سیاست بی‌طرفی، نوعی دیپلماسی محتاطانه‌ای را برای تحقق این هدف اجرا کند. در سال 2019، عمده‌ترین تأمین‌کنندگان نفت خام وارداتی به چین، کشورهای عربستان سعودی (16 درصد)، روسیه (15 درصد)، عراق (10 درصد)، آنگولا (9 درصد)، برزیل (8 درصد)، عمان (7 درصد)، کویت (4 درصد)، ایران (3 درصد)، کلمبیا (3 درصد)، ونزوئلا (2 درصد)، آمریکا (2.8 درصد)، کنگو (2 درصد)، مالزی (2 درصد) و لیبی (2 درصد) بودند. در این سال، منطقه غرب آسیا نزدیک به 44 درصد از تأمین نفت چین را به خود اختصاص داده بود (دایس[28]، 2020). البته این امنیت دسترسی چین به انرژی غرب آسیا کاملاً تضمین شده نیست و ممکن است در نتیجه تنش‌های سیاسی، جنگ‌ها و انقلاب‌ها این دسترسی و تنوع بازار وارداتی آن تأثیر بپذیرد. برای مثال، خیزش‌های عربی بعد از سال 2011، جنگ‌های داخلی در کشورهای عربی و ظهور گروه تروریستی داعش در سال‌های اخیر، دسترسی پایدار چین به انرژی غرب آسیا را در مقاطعی مختل کرده بود. همچنین تحریم‌های یک‌جانبه آمریکا در دورۀ ترامپ موسوم به فشار حداکثری، بر واردات نفت چین از ایران منفی تأثیر گذاشته است. به‌طورکلی، با توجه به روابط نزدیک دولت‌های عربی خلیج فارس با آمریکا، پکن این نگرانی را دارد که واشنگتن بخواهد آن‌ها را تحت‌فشار قرار دهد تا جریان نفت به چین را مختل کند. این نگرانی اهمیت ایران را در این منطقه افزایش می‌دهد، زیرا چین این کشور را نیروی مستقل بازار انرژی و به‌ویژه در برابر آمریکا می‌داند.

ازآنجاکه چین از عرضه‌کنندگان انرژی غرب آسیا دور است و هنوز خطوط لوله‌ای از این منطقه به این کشور تحقق نیافته است، باید آن را با نفت‌کش حمل کند؛ موضوعی که نقطه‌ضعف مهم چین را بحث در امنیت انرژی شکل می‌دهد، زیرا بیش از 80 درصد واردات چین از طریق تنگه مالاکا و دریای چین جنوبی انجام می‌شود که تحت کنترل آمریکا است و این موضوع باعث آسیب‌پذیری چین می‌شود. این کشور تلاش کرده است تا پاسخ‌هایی (ازجمله خطوط لوله با آسیای مرکزی و همچنین از طریق توسعه کریدور سیپک[29]) برای حل این مشکل و تضمین امنیت انرژی خود پیدا کند. گسترش حضور نیروی دریایی چین در اقیانوس هند در راستای مقابله با این نگرانی کنترل آمریکا بر کریدورهای انتقال انرژی بوده است، روندی که می‌تواند منجر به حضور امنیتی بیشتر چین در غرب آسیا گردد. علاوه بر این، چین با پیوستن به عملیات گشت زنی دریایی چندجانبه در خلیج عدن ـ هرچند هدف اعلامی آن مقابله با دزدان دریایی باشد ـ و تأسیس اولین پایگاه نظامی خارج از کشور در جیبوتی برای رفع این نگرانی امنیتی انتقال انرژی خود در سال‌های اخیر تلاش داشته است. نکته دوم در بحث انرژی غرب آسیا که آن هم در ارتباط با تصویری چینی‌ها از انگاره انقباض راهبردی آمریکا است، موضوع امنیت انتقال انرژی چین در میانه تنش‌های میان ایران و آمریکا در خلیج فارس است. امنیتی شدن خلیج فارس و حذف نفت عبوری از تنگه هرمز (20.7 میلیون بشکه نفت خام، معیانات و فرآورده‌های نفتی در روز یعنی حدود 21 درصد از مصرف جهانی و 4 میلیارد و 100 میلیارد متر مکعب ال.ان.جی در روز یعنی حدود 30 درصد مصرفی جهانی)، اقتصاد جهانی را با ۹ درصد افت و اقتصاد چین را با ۶ درصد کاهش روبرو‌ خواهد کرد (باردن[30]، 20 ژوئن 2019). حتی در صورت درگیری و جنگ در خلیج فارس و تنگه هرمز، اقتصاد چین با بحران بزرگ و بی‌سابقه‌ای روبه‌رو‌ خواهد شد. نکته حائز اهمیت در اینجا، علاوه بر دسترسی و انتقال انرژی، افزایش قیمت آن است. در موضوع فوق چین تلاش داشته تا از امنیتی شدن تنگه هرمز جلوگیری به عمل آید، اما درعین‌حال بازی خود را در پازل آمریکا تعریف نکند؛ زیرا به لحاظ ژئوپلیتیکی، کنترل کامل آمریکا بر خطوط انتقال انرژی خلیج فارس برای چین خطر دارد. کنترل کامل آمریکا بر خلیج فارس به معنای تکمیل پازل مدیریت واشنگتن بر خطوط انتقال انرژی چین از مبدأ (تنگه هرمز و باب المندب) تا مقصد (تنگه مالاکا) است. نزدیک به نیمی (حدود 43 درصد) از نفت وارداتی چین از منطقه غرب آسیا تأمین می‌شود که کنترل آمریکا بر جریان انرژی این منطقه به معنای وابستگی امنیت انرژی چین به اقدامات واشنگتن است. در واقع نبض رشد اقتصادی چین در دستان آمریکا و تحت مدیریت آن خواهد بود؛ بنابراین برای مثال، در سال 2019 در میان تنش‌های خلیج فارس[31] و در شرایطی که آمریکا ابتکار ائتلاف دریایی بزرگ را در سر می‌پروراند، چین با همکاری روسیه ضمن همراهی با ایران، مانور نظامی بزرگی در دریای عمان برگزار کردند. پکن در آن مقطع از پیشنهاد روسیه مبنی بر «دکترین امنیتی منطقه خلیج فارس»[32] و تأمین امنیت جمعی حمایت به عمل آورد. این دکترین نیز به‌نوعی هم‌راستا با ایده «ابتکار صلح هرمز»[33] پیشنهادی ایران بود و در آن بر خودداری از استقرار نیروها و پایگاه‌های نظامی خارجی در منطقه خلیج فارس تأکید می‌رفت. هرچند بسیار دشوار است، اما در این سال‌ها چین و ایران ضمن برقراری تعاملات نزدیک تلاش داشته‌اند به‌نوعی تصویر مشترک در بحث تأمین امنیت انتقال انرژی چین از مبدأ خلیج فارس دست یابند.

منازعه فلسطین و رژیم صهیونیستی

در ادامه انقباض راهبردی آمریکا و لزوم حل‌وفصل بنیادین‌ترین منازعه، سیاست خارجی چین اختلاف اعراب یا فلسطین و رژیم صهیونیستی را از نظر دور نداشته و بر ایفای نقش سازنده تأکید می‎شود. چین همواره و به‌ویژه بعد از دهه 1990 بر پیشنهاد دو دولت در منازعه فلسطین- رژیم صهیونیستی تأکید می­کند و در سال­های اخیر مداخلات فعالانه­تر و سازنده­تری در مناقشه فوق کرده است. در این راستا، طرح دو دولت با مختصاتی جدید از سوی دولت چین از سال 2013 مطرح شد. در سال 2013، شی، رئیس‌جمهور چین طرحی برای صلح با محوریت تشکیل دو کشور مستقل ارائه داد که بر اساس این طرح، فلسطینیان بر اساس مرزهای 1967 کشوری مستقل خواهند داشت و پایتخت آن قدس شرقی است. چین در سال 2013 میزبان حضور محمود عباس و نتانیاهو برای پیشبرد مذاکرات صلح بود. این کشور خواستار تأسیس یک دولت فلسطینی با مرزهای ۱۹۶۷ با پایتختی اورشلیم (بیت‌المقدس) است (هندی[34]، 2017). در سال 2017، در طی دیدار نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی، بنیامین نتانیاهو از چین، رئیس‌جمهور چین بر پیگیری سازوکارهای صلح‌آمیز حل‌وفصل اختلافات بین رژیم صهیونیستی و فلسطین تأکید کرد و خواستار آن شد که رژیم صهیونیستی پیشنهاد دو دولت را به‌عنوان مبنایی برای رسیدگی به منازعه موردتوجه جدی قرار دهد. ذکر این نکته مهم است که پکن طرح چهار بندی خود را ماه می سال 2013 اعلام کرد. بلافاصله پس‌ازآن، جان کری، وزیر امور خارجه وقت آمریکا اعلام کرد که قصد دارد یک سال دیپلماسی برای دستیابی به حل‌وفصل نهایی وضعیت صلح انجام دهد. پکن به‌جای محکوم کردن این اقدام، روی آن صحه ضمنی گذاشت (کک، 2014) و وقتی تلاش­های کری در آوریل 2014 ناکام ماند، رهبران چین دیگر علاقه­ای به میزبانی گفتگوها نشان ندادند. پکن در سال 2017 مجدداً تمایل خود را برای میزبانی گفتگوها اعلام کرد که مبتنی بر همان طرح چهار بندی و راه‌حل دولت بود (کینون، 2017). راهبرد چین در راه‌حل دو دولت بر چهار بند اساسی یعنی پیشبرد راه‌حل دو کشوری بر اساس مرزهای 1967 و پایتخت بودن قدس شرقی برای کشور جدید فلسطین، لزوم پافشاری بر «مذاکرات» به‌عنوان تنها راه منتهی به صلح فلسطین و رژیم صهیونیستی، تأکید بر اصل مبادله زمین در مقابل صلح و در نهایت حمایت جدی جامعه جهانی از پیشبرد این طرح، مبتنی است. طرح چهار بندی چین یکی از مهم‌ترین اقدامات آن در قبال رژیم صهیونیستی و فلسطینیان در طی چند دهه اخیر بوده است. رهبران چین مشتاق هستند که نقش فعالی را در حل‌وفصل منازعات ایفا کنند و رویکرد سه دهه اخیر خود را موردبازنگری قرار دهند. برای این منظور، ممکن است پکن نیاز داشته باشد که موضع­گیری خود را با دو طرف صریح­تر ابراز کند. برای مثال، چین در سال 2016 به قطعنامه 2334 شورای امنیت سازمان ملل در محکومیت شهرک‌سازی رژیم صهیونیستی در کرانه باختری رأی مثبت داد (با رأی ممتنع آمریکا و 14 رأی مثبت دیگر اعضای شورای امنیت). این قطعنامه خواستار پایان دادن به شهرک‌سازی‌های رژیم صهیونیستی در سرزمین‌های اشغال‌شده طی جنگ شش‌روزه ۱۹۶۷ شد. در این قطعنامه ادامه شهرک‌سازی «تخطی وقیح از قوانین بین‌الملل» خوانده شد (قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد، 2334).

در مقطع فعلی به رغم اینکه روابط اقتصادی (تجارت حدود 13 میلیارد دلاری در سال 2017) و نیز مشارکت جامع نوآورانه چین با رژیم صهیونیستی (سرمایه­گذاری 1 و نیم میلیارد دلاری چین در بازه زمانی 2016 تا 2020 در بخش فناوری رژیم صهیونیستی) تأثیر بسیاری بر نقش­آفرینی آن در مناقشه رژیم صهیونیستی- فلسطین دارد، اما این کشور هر چقدر بیشتر در صحنه بین‌المللی درگیر شود، این امر آن را ناگزیر به نقش سازنده­تر و قاطعانه­تر در تلاش برای حل اختلافات رژیم صهیونیستی و فلسطین خواهد کرد. چین در پی افزایش درگیری بین فلسطین و رژیم صهیونیستی در ماه مه 2021، به‌عنوان رئیس دوره­ای شورای امنیت سازمان ملل متحد، تمام تلاش خود را برای میانجیگری بین دو طرف و ترتیب دادن دو نشست اضطراری در شورای امنیت به کار بست (هرچند به دلیل ممانعت آمریکا، شورای امنیت هیچ واکنشی از خود نشان نداد) (ایرنا، 1400).

نتیجه‌گیری

در تحلیل متعارف حاکم بر محافل علمی، سیاست خارجی چین در غرب آسیا در چارچوب رویکرد اقتصادی خلاصه و با توجه به نقش متمایز آمریکا در این منطقه، این‌گونه استدلال می‌شود که رهبران و تصمیم‌گیرندگان سیاست خارجی چین به توسعه ابعاد ژئواستراتژیکی حضور و نقش‌آفرینی کشورشان در غرب آسیا توجه چندانی ندارند. ین در حالی است که غرب آسیا منطقه پرتلاطمی در چند دهه اخیر بوده است و در این راستا، هم‌زمان با کاهش تمرکز آمریکا و انقباض موقعیت هژمونیک آن، چین تلاش خود را برای مشارکت در نظم‌سازی در غرب آسیا افزایش داده است. بدون شک، رویکرد اقتصادی چین به غرب آسیا، عنصر ثابت سیاست خارجی آن بوده است، اما این کشور در کنار ملاحظات اقتصادی، به سویه­های ژئوپلیتیکی و راهبردی سیاست خارجی خود در قبال این منطقه و حتی مسائل امنیتی، افراط‌گرایی و تروریسم نیز توجه دارد. پژوهش حاضر با توجه به تصویری که محافل علمی چین از سطح و ماهیت قدرت آمریکا در غرب آسیا دارد، ابعاد و پویایی‌های جدید سیاست خارجی این کشور در منطقه فوق را بررسی می‌کرد. مفروض اصلی مقاله حاضر مبتنی بر این انگاره است که هرچند چین در لایه نخست متن سیاست خارجی، تمرکز خود را بر توسعه همکاری اقتصادی قرار داده است و تلاش دارد با همه کشورهای غرب آسیا رابطه متوازن تجاری و اقتصادی برقرار کند، اما در لایه فرامتنی با عنایت به این انگاره قوی که موقعیت هژمونیک آمریکا در این منطقه با انقباض راهبردی همراه بوده است، به ملاحظات ژئوپلیتیکی و نیز ژئواستراتژیکی چین سیاست خارجی خود در غرب آسیا توجه دارد. ایفای مسئولیت قدرت بزرگی و نقش‌آفرینی فعال در موضوع برنامه هسته‌ای ایران، توازن و اتخاذ سیاست متوازن برای ارتباط با همه کشورهای این منطقه به‌منظور تأمین امنیت انرژی خود در سایه کاهش اهمیت غرب آسیا در دکترین امنیت انرژی آمریکا و تلاش تدریجی برای ایجاد نظم سیاسی و اقتصادی بدیل به‌ویژه در صحنه افغانستان پسا خروج آمریکا در این راستا قابل ارزیابی است.

 

 

فهرست منابع

ایرنا (24 اردیبهشت 1400). انتقاد تند چین از کارشکنی آمریکا در مورد مسئله فلسطین. مشاهده آنلاین در تاریخ 2 خرداد 1400 در: https://www.irna.ir/news/84329107/

Barden, Justin.e (June 20, 2019). The Strait of Hormuz is the World's Most Important Oil Transit Chokepoint. U.S. Energy Information Administration. Available from: https://www.eia.gov/todayinenergy/detail.php?id=39932

Calabrese, John. (2017(. China’s Role in Post-Hegemonic Middle East. Middle East Institute, 1 May, http:// www.mei.edu/content/article/chinas-role-post-hegemonic-middle-east?. print (accessed on 16 March 2022).

Daiss, Tim. (November 13, 2020). China just added another arrow in its LNG procurement arsenal. Asia Financial. Available from: https://www.asiafinancial.com/china-just-added-another-arrow-in-its-lng-procurement-arsenal

Chaziza, M. (2019). China’s Economic Diplomacy Approach in the Middle East Conflicts. China Report. 55(1): pp. 24-39.

Garlick, J and Havlová, R. (2020). China’s “Belt and Road” Economic Diplomacy in the Persian Gulf: Strategic Hedging amidst Saudi–Iranian Regional Rivalry. Journal of Current Chinese Affairs, Vol. 49, No.1, 82-105.

Hindy, Lily. (April 6, 2017). A Rising China Eyes the Middle East. Available at: https://tcf.org/content/report/rising-china-eyes-middle-east/

Keck, Zachary. (January 15, 2014). China Wants to Join Middle East Peace Quartet. The Diplomat, accessed January 16, 2020, https://thediplomat.com/2014/01/china-wants-to-join-middle-east-peace-quartet/

Keinon, Herb. (August 2, 2017). China Pushing Its Four-Point Peace Plan. Jerusalem Post. http://www.jpost.com/Arab-Israeli-Conflict/China-pushing-their-four-point-peace-plan-501375 (accessed January 16, 2020).

Joscelyn, T., & Weiss, C. (2019). Turkistan Islamic party head decries Chinese occupation. FDD’s Long War Journal. Available from: https://www.longwarjournal.org/archives/2019/03/turkistan-islamic-party-head-decries-chinese-occupation.php

Mashino, Ito. (2020). The Future of the Middle East Caught Between US-China and US-Russia Rivalry. https://www.mitsui.com/mgssi/en/report/detail/__icsFiles/afieldfile/2020/09/24/2008e_mashino_e.pdf (accessed January 16, 2020).

Salman, M., Pieper, M. and Geeraerts, G. (2015). Hedging in the Middle East and China-U.S. Competition. Asian Politics & Policy, 7: 575-596.

Shen, Dingli. (2006). Iran's Nuclear Ambitions Test China's Wisdom. The Washington Quarterly, Vol. 29, No.2, 55-66.

Temiz, Kadir. (2021). Chinese Foreign Policy toward the Middle East. Routledge.

United Nations Security Council Resolution. (2016).
Full text of UNSC resolution, approved Dec. 23, demanding Israel stop all settlement activity. Retrieved 24 December 2016. https://www.timesofisrael.com/full-text-of-unsc-resolution-approved-dec-23-demanding-israel-stop-all-settlement-activity/

U.S. Energy Information Administration. (2021). Oil and petroleum products explained. Monthly Energy Review, https://www.eia.gov/energyexplained/oil-and-petroleum-products/imports-and-exports.php

Zhiqun, Zhu (2009). China’s New Diplomacy in the Middle East and Its Implication for the United States. Journal of Middle Eastern and Islamic Studies (in Asia), 3(4), 41-52.

 

张,东冬 (2018). 美国国家实力衰落与国际权力格局的变化. 国际展望, 010(002), 32-51页.

唐, 志超 (2013). 美中东战略收缩及其地缘政治影响. 现代国际关系, 11 期 第, 1-7 页.

吕, 蕊 (2013). 中国例外论"与中国在伊朗核问题中的国际责任. 国际关系研究, (4): 69-80页.

孙,德; 刚, 张玉友 (2016). 中国参与伊朗核问题治理的理论与实践. 阿拉伯世界研, 4期, 3-19页.

谢, 杰军 (2009). 论中国在伊朗核危机中的斡旋外交. 广东外语外贸大学.

华, 黎明 (2014). 伊朗核问题与中国中东外交. 阿拉伯世界研究, (6), 4-16页.

王,鸿刚 (2021年第18期).论美国霸权的持续收缩. 中国现代国际关系研究院. www.cicir.ac.cn/NEW/opinion.html?id=5769821f-9a34-475e-8ab6-86da096cedbe

牛, 新春 (2020). 美国中东战略:转型期的迷惑. 中国现代国际关系研究院. http://www.cicir.ac.cn/NEW/opinion.html?id=22163311-1638-48ca-8064-4edfffda4d10

牛, 新春 (2021).登政府中东政策的“变”与“不变”. 中国现代国际关系研究院. http://www.cicir.ac.cn/NEW/opinion.html?id=0487e2ef-b0ef-4639-911e-d1e283822035

张,艳萍(2021).从“战略收缩”看美国中东政策的进退失据. http://www.china.com.cn/opinion2020/2021-08/06/content_77676857.shtml

莱尔, 尼古拉斯 (2019), "中国在中东:过去,现在和未来", www.dunjiaodu.com/waijiao/5143.html

 

|||

 

  1. نویسنده مسئول: دکتری روابط بین الملل، مدیرگروه سیاست خارجی پژوهشکده تحقیقات راهبردی، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، ایران                                                                                                                        Vahid_ghorbani@hotmail.com
  2. دانش آموخته کارشناسی ارشد رشته روابط بین الملل، دانشگاه گیلان، رشت، ایران                                  

 

[3]. Strategic Contraction / 战略收缩

[4]. Temiz

[5]. Chaziza

[6]. Lyle Nicholas

[7]. Calabrese

[8]. Zhiqun

[9]. Ito Mashino

[10]. 张

[11]. 唐

[12]. موازنه فرامرزی یا موازنه دور از ساحل

[13]. 牛

[14]. 牛

[15]. 王

[16]. 华

[17]. Strategic Hedging

[18]. Garlick and Havlová

[19]. 王

[20]. Katibat al-Ghuraba’ al-Turkistaniyyah (KGT)

[21]. Joscelyn & Weiss

[22]. Turkestan Islamic Party in the Levant (TIPL)

[23]. 吕

[24]. New Type of Great Power Relations

[25]. Shen

[26]. 孙&张

[27]. 谢

[28]. Daiss

[29]. China–Pakistan Economic Corridor (CPEC)

[30]. Barden

[31]. The 2019–2021 Persian Gulf Crisis

[32]. Russia's Security concept for the Persian Gulf

[33]. Hormuz Peace Initiative

[34]. Hindy

Smiley face

  1.  

     

    رویکرد چینی به تحول هژمونی آمریکا در غرب آسیا

     

                             وحید قربانی[1] | مهرداد عله پور[2]

     

     

     

    چکیده

    هرچند تحلیل سیاست خارجی جمهوری خلق چین در منطقه غرب آسیا و ترسیم دقیق حدودوثغور آن در دوران گذار، تغییر دکترین سیاست خارجی آمریکا و تحول قدرت جهانی، موضوعی بسیار سهل و ممتنع است، اما بااین‌وجود، الگوهای رفتاری این کشور در قبال روندها، تحولات و مسائل نوپدید و همچنین بازیگران اصلی این منطقه به حدی از انسجام رسیده که می‌توان با نگاهی به آن به درک مشخصی از سیاست خارجی چین در غرب آسیا دست یافت. پژوهش حاضر از رهگذر بررسی ادبیات جامعه علمی چین درصدد پاسخ به چرایی این پرسش است که محافل علمی این کشور چه درک و تصویری از تحول موقعیت هژمونیک آمریکا، سطح و ماهیت قدرت آن در منطقۀ غرب آسیا وجود دارند و مطابق با آن، چه راهبردی در دستورکار سیاست خارجی چین قرارگرفته است؟ پژوهش حاضر در پاسخ این پرسش بر اساس روش توصیفی-تحلیلی اشاره می‌کند که ادراکات سیاست خارجی چین از موقعیت هژمونیک آمریکا در غرب آسیا مبتنی بر انگارۀ انقباض راهبردی و اتخاذ موازنۀ فرامرزی از سوی این کشور است و بر اساس این رویکرد، راهبرد سیاست خارجی چین در منطقۀ غرب آسیا بر «پوشش ریسک راهبردی و کنترل آن در میانۀ رقابت قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای»، «ایجاد چارچوب کلیِ پایدار برای رابطه با تمام کشورهای حاضر در منطقۀ مذکور به‌منظور تأمین امنیت انرژی»، «تحکیم تدریجی حدود نظم منطقه‌ای بدیل» و در نهایت «ایفای مسئولیت قدرتی بزرگ و مشارکت مسئولانه در امور منطقه» در حال قوام یافتن است.

    کلیدواژه‌‌ها: رویکرد، هژمونی، انقباض راهبردی، آمریکا، چین، غرب آسیا

     

     

     

    مقدمه

    در ادبیات روبه‌رشدی که درباره سیاست خارجی و یا رفتارهای بین‌المللی چین وجود دارد، سیاست خارجی این کشور در غرب آسیا تا حدودی مورد غفلت و یا تفسیرهای متفاوتی قرار گرفته است. در این راستا، دو تفسیر مرسوم مضیق و موسع وجود دارد: تفسیر مضیق مبتنی بر این ادعا است که غرب آسیا نقشی کاملاً حاشیه­ای در محاسبات کلان راهبردی چین دارد و هنوز زود است که درباره حدود و مرزهای رفتارها و تعاملات خارجی این کشور در منطقه فوق سخن بگوییم. تفسیر موسع، چین را به‌عنوان یک نیروی برهم زننده و برانداز نظم هژمونیک و یا «در مقابل آمریکا» در این منطقه به تصویر می‌کشد. در تحلیل این دو تفسیر، باید خاطرنشان ساخت که وضعیت گذار استراتژیک در سپهر بین‌المللی بر روندهای منطقه‌ای، حضور قدرت‌های فرامنطقه‌ای و رفتار بازیگران غرب آسیا تأثیر می‌گذارد و در این راستا، چین حداقل در طی یک دهه اخیر خود را به شکل جدی آماده ورود به غرب آسیا و پیگیری سویه رفتارهای ژئوپلیتیکی در این منطقه کرده است، اما همچنان در چارچوب الگوی متعارف نظم هژمونیک رفتار می­کند و کماکان تلاش دارد خود را به‌هیچ‌وجه در کوتاه‌مدت و میان‌مدت در مقابل آمریکا به تصویر نکشد. از سوی دیگر، کاهش قدرت آمریکا در غرب آسیا و تحول استراتژی آن در این منطقه که با تأکید بر شرق آسیا از دورۀ اوباما به‌تدریج تکامل یافته، ممکن است اجازه دهد، چین جای پای محکم‌تری در سراسر منطقه غرب آسیا بیابد، اما باز هم این کشور هنوز به دنبال تسلط بر این منطقه نیست. هم‌اکنون یکی از ستون‌های اصلی استراتژی سیاست خارجی چین در منطقه غرب آسیا ایجاد یک چارچوب کلی نسبتاً پایدار برای روابط با کشورهای این منطقه، عدم‌مداخله در منازعات و رقابت‌های منطقه‌ای و حمایت از گفتگوی مسالمت‌آمیز برای حل اختلافات است. برای مثال، فقط در دعوی سوریه، چین تاکنون 10 بار قطعنامه‌های مربوط به آن را در شورای امنیت وتو کرده و با مداخله نیروهای خارجی و تحریم‌ها علیه این کشور مخالف جدی ورزیده است.

    به‌طورکلی، تحلیل سیاست خارجی غرب آسیایی چین بسیار سهل و ممتنع است و ترسیم دقیق مرزها و حدود آن در دوران گذار و تحولات

     قدرت جهانی دشوارتر و پیچیده‌تر است. البته الگوهای رفتاری چین در قبال روندها، تحولات و مسائل نوپدید و همچنین بازیگران اصلی غرب آسیا به حدی از انسجام رسیده و می‌توان با نگاهی به آن به ادراک مشخصی از سیاست خارجی این کشور در منطقه فوق دست یافت، تلاشی که در این مقاله پیگیری خواهد شد. در شرایط سیاسی امروز که جایگاه چین به‌عنوان یک قدرت جهانی و حتی بدیل بالقوه آمریکا در مسیر انتقال قدرت به‌تدریج تثبیت می‌شود، تحلیلی از موضوعات حیاتی این کشور در غرب آسیا، راهبرد کلان آن نسبت به این منطقه و تحلیل ابعاد مختلف روابط آن با کشورهای «غرب آسیا» اهمیت دارد. کنجکاوی پژوهش حاضر عمدتاً بر تحلیل سیاست خارجی چین با توجه به کاهش نقش آمریکا در امور این منطقه متمرکز است، زیرا تجربه یک دهه اخیر نشان داد هرچند آمریکا یک عنصر تأثیرگذار حیاتی در سراسر عرصه سیاست بین‌الملل باقی مانده است و بر اساس آن چین تلاش داشته است که راهبرد خود با کشورهای این منطقه را با توجه به سطوح مختلف قدرت و رفتارهای آمریکا تنظیم کند. البته این نکته حائز اهمیت است که تنظیم مستقلانه راهبرد سیاست خارجی چین در قبال کشورهای غرب آسیا نیز آستانه خاصی دارد و در این لحظه از صعود خود در نردبان قدرت جهانی باید ملاحظات آمریکا در نظر بگیرد. نظر به مواردی که ذکرشان رفت، نگارنده اثر حاضر از رهگذر بررسی اسناد و آثار جامعه علمی چین درصدد پاسخ به چرایی این پرسش ژرف برآمده است که در محافل علمی این کشور چه ادراک و تصویری از تحول موقعیت هژمونیک آمریکا، سطح و ماهیت قدرت آن در منطقۀ غرب آسیا وجود دارد و مطابق با آن، چه راهبردی در دستورکار سیاست خارجی این کشور قرارگرفته است؟ فرضیه پژوهش حاضر ناظر بر آن است که ادراکات سیاست خارجی چین از موقعیت هژمونیک آمریکا در غرب آسیا مبتنی بر انگارۀ انقباض راهبردی[3] و اتخاذ موازنۀ فرامرزی از سوی این کشور است و بر اساس این رویکرد، راهبرد سیاست خارجی چین در منطقۀ غرب آسیا در قالب «پوشش ریسک راهبردی و کنترل آن در میانۀ رقابت قدرت‌های منطقه‌ای و فرا منطقه‌ای»، «ایجاد چارچوبی کلیِ پایدار برای روابط با تمام کشورهای حاضر در منطقۀ مذکور به‌منظور تأمین امنیت انرژی»، «تحکیم تدریجی حدود نظم منطقه‌ای بدیل» و در نهایت «ایفای مسئولیت قدرت بزرگی و مشارکت مسئولانه در امور منطقه» در حال قوام یافتن است. شایان‌ذکر است که روش مورداستفاده در اثر حاضر توصیفی ـ تحلیلی می‌باشد. ساختار پژوهش مبتنی بر توصیف نگاه جامعه علمی چینی به انقباض راهبردی آمریکا در غرب آسیا است و بر اساس آن به تحلیل ابعاد مختلف سیاست خارجی معاصر چین در این منطقه پرداخته می‌شود.

    پیشینه پژوهش

    در شرایط کنونی سیاست بین‌الملل که جایگاه چین به‌عنوان یک قدرت جهانی و حتی بدیل بالقوه آمریکا در مسیر انتقال قدرت به‌تدریج تثبیت می­شود، تحلیل‌های مختلفی از موضوعات حیاتی این کشور در غرب آسیا، راهبرد کلان آن نسبت به این منطقه و تحلیل ابعاد مختلف روابط آن با کشورهای «غرب آسیا» شکل گرفته است. برخی از این آثار که به‌نوعی ناظر به نقش آمریکا در این منطقه است، در ادامه می‌آید:

    تمیز[4] در کتاب سیاست خارجی چین در قبال خاورمیانه (2021) با کار میدانی و استفاده از منابع چینی به‌منظور درک دیدگاه‌های رسمی و دانشگاهی این کشور، بررسی می‌کند که چگونه ظهور چین بر سیاست خارجی فرامنطقه‌ای آن در قبال کشورهای غیرعربی غرب آسیا بین سال‌های 2001 تا 2011 تأثیر گذاشته است. از نظر وی، تمام روابط دوجانبه‌ای که چین در این سال‌ها در این منطقه ایجاد کرده است، آماده‌سازی برای گام بزرگ بعدی در جهت افزایش نفوذ چین در منطقه و جهان بوده است و از این منظر، سیاست خارجی چین در قبال غرب آسیا را می‌توان نوعی «پراگماتیسم فعالانه» در نظر گرفت.

    چازیزا[5] در مقاله «رویکرد دیپلماسی اقتصادی چین در منازعات خاورمیانه» (2019) به تحلیل رویکرد دیپلماسی اقتصادی چین در مناقشات غرب آسیا می‌پردازد و اشاره می‌کند که دیپلماسی اقتصادی پکن علیرغم پایبندی به اصل عدم‌مداخله، رویکرد تفسیری انعطاف‌پذیرتر و عمل‌گرایانه‌تری دارد و در این راستا، مشارکت آن در حل‌وفصل مناقشات غرب آسیا، امری انتخابی نیست، بلکه ضرورت این قدرت در حال ظهور برای رقابت با آمریکا در حوزه‌های مختلف است.

    لایل[6] در مقاله «چین در خاورمیانه: گذشته، حال و آینده» (2019) اشاره می‌کند که در مقطع فعلی حتی اگر تمایل به اتخاذ رویکرد حضور غیرمداخله­جویانه در غرب آسیا داشته باشد، درهم‌تنیدگی منافع و توسعه سریع نفوذ اقتصادی، این مشارکت و حضور را به‌عنوان واقعیت عملی ضرورت می‌بخشد. تمرکز پکن بر غرب آسیا بر روی امنیت انرژی و پیگیری آرام‌آرام و تدریجی موازنه قوا در این منطقه در برابر آمریکا به‌جای مخالفت مستقیم است و به‌این‌ترتیب تلاش دارد که جایگاه خود را به‌عنوان یک ابرقدرت در این منطقه تقویت کند.

    کالابرس[7] در مقاله «نقش چین در خاورمیانه پساهژمونیک» (2017) استدلال می‌کند که نقش چین در غرب آسیا از نظر دیپلماتیک، اقتصادی و نظامی افزایش یافته است، بااین‌حال این افزایش مشارکت لزوماً نشان‌دهنده رقابت راهبردی اولیه بین چین و آمریکا نیست. از این منظر، آمریکا و چین منافع مشترکی در جریان بی‌وقفه نفت از غرب آسیا و مقابله با افراط‌گرایی خشونت‌آمیز در منطقه دارند. این کشور نمی‌خواهد سلطه نظامی آمریکا در منطقه را به چالش بکشد. دوستان و متحدان غرب آسیا‌ای پکن هم تمایل ندارند که چین جایگزین هژمونی آمریکا شود.

    سلمان و همکاران در مقاله «پوشش ریسک در غرب آسیا و رقابت چین و آمریکا» (2015) اشاره می‌کنند که عقب‌نشینی تدریجی آمریکا از منطقه غرب آسیا هم‌زمان با حضور قوی‌تر چین در این منطقه است. وی معتقد است که برای درک رقابت قدرت چین و آمریکا در غرب آسیا، باید به مفهوم پوشش ریسک راهبردی و اتخاذ الگوهایی رفتاری مبتنی بر آن از سوی چین در این منطقه توجه داشت.

    ژیچون[8] در مقاله «دیپلماسی جدید چین در غرب آسیا و استلزامات آن برای آمریکا» (2009) اشاره می‌کند که چین در حال رقابت و بازی با حاصل جمع صفر با آمریکا در غرب آسیا قرار ندارد و هنوز زود است اعلام کنیم که این منطقه به عرصه رقابت دو قدرت برای نفوذ و کنترل تبدیل شده است. در این راستا، آمریکا و چین علیرغم اختلافاتشان در موضوعاتی مانند نحوه برخورد با ایران، منافع مشترک بسیاری در غرب آسیا مانند حفظ امنیت انرژی، ارتقای صلح و مبارزه با تروریسم دارند.

    ماشینو[9] در مقاله «آینده خاورمیانه در میانه رقابت چین-آمریکا و روسیه-آمریکا» (2020) استدلال می‌کند که جهت‌گیری سیاست خارجی آمریکا به سمت کاهش هزینه مداخله در غرب آسیا در دوران ترامپ و پس از وی ثابت باقی می‌ماند، این در حالی است که از زمان اعلام ابتکار کمربند راه، چین به‌سرعت سرمایه‌گذاری خود را در این منطقه افزایش داده است و از همه‌گیری کووید-19 نهایت استفاده را می‌کند تا حضور خود را با ارائه فوری کمک‌های پزشکی به کشورهای منطقه گسترش دهد.

    ادبیات بالا پیچیدگی‌های ترسیم خطوط سیاست خارجی چین در غرب آسیا را نشان می‌دهد که شناخت بهتر و عمیق‌تر مبتنی بر نگاه محافل علمی سیاست خارجی چین از موقعیت و نقش آمریکا در این منطقه را ضرورت می‌بخشد.

    انقباض استراتژیک آمریکا در غرب آسیا

    این گزاره و ادراک مهم در نخبگان علمی و گفتمان‎های آکادمیک سیاست خارجی چین وجود دارد که سیاست خارجی آمریکا در غرب آسیا با انقباض استراتژیک مواجه است و آن را یک روند کلی در قدرت آمریکا و افول موقعیت آن در ساختار نظام بین‌الملل در نظر می‌گیرند. درحالی‌که افول آمریکا روند اجتناب‌ناپذیر تلقی می‌شود، اما چینی‌ها این فرایند را خطی نمی‌دانند. از این منظر، این افول یک روند پویا و پرپیچ‌وخم است، زیرا تغییر قدرت آمریکا باعث پراکندگی و شوک قدرت در نظام بین‌الملل می‌شود که بر «ساختار» نظام و نظم و قوانین آن تأثیر می‌گذارد. این امر عمدتاً در تشدید رقابت بین‌المللی قدرت، تغییر و تحولات مهم در ماهیت نظام بین‌الملل، مبارزه شدید برای اصلاح نظم بین‌المللی و امنیتی شدن شدید فضای بین‌المللی خود را نشان می‌دهد. چین به‌عنوان یک قدرت در حال ظهور، باید قوانین اساسی کاهش قدرت ملی آمریکا را به‌درستی بفهمد و با تغییرات آشفته در ساختار قدرت بین‌الملل به‌درستی برخورد کند (ژانگ[10] ،2018: 32).

    ایده اصلی سیاست خارجی دولت اوباما در غرب آسیا انقباض استراتژیک و تلاش برای خروج از این منطقه بوده است. انقباض استراتژیک عمدتاً در کاهش سرمایه‌گذاری آمریکا در منابع نظامی، اقتصادی و دیپلماتیک و عدم‌مداخله در غرب آسیا منعکس یافته است. این امر نه‌تنها هژمونی آمریکا در منطقه را متزلزل ساخته است، بلکه باعث ایجاد خلأ قدرت و عدم تعادل ژئوپلیتیک در آن شده است (تانگ[11] ،2013: 1). در این راستا، در سال­های اخیر، نوسانات بسیاری در استراتژی آمریکا در غرب آسیا اتفاق افتاده است. از زمان عقب‌نشینی نیروهای آمریکایی از عراق در سال 2011، استراتژی این کشور در این منطقه وارد دوره تحول شده است و می‌توانیم بگوییم که تا حدودی استراتژی آن به «موازنه فرامرزی»[12] بازگشته است. اقدامات استراتژیک قبلی مانند مداخله نظامی در مقیاس بزرگ و صدور دموکراسی خاتمه یافته است. در طول یک دهه گذشته، اهمیت منافع مهم آمریکا در غرب آسیا تغییر کرده و اهداف استراتژیک آن در این منطقه کاهش یافته است. با تغییر اوضاع در غرب آسیا و سیاست داخلی آمریکا، سه روش اصلی بازدارندگی نظامی، کمک به متحدین و مذاکرات صلح برای دستیابی به اهداف استراتژیک در غرب آسیا به‌وضوح به شکست انجامیده است. بااین‌حال، آمریکا توجه خود را به غرب آسیا در کوتاه‌مدت کاهش نمی‌دهد و تأثیرگذارترین کشور خارجی در این منطقه برای مدتی طولانی باقی خواهد ماند.

    در طول جنگ سرد، آمریکا سیاست «موازنه فرامرزی» را در غرب آسیا به اجرا می‌گذاشت که در قالب آن، از سویی برای حوزه نفوذ با اتحاد جماهیر شوروی رقابت می‌کرد و از طرف دیگر مستقیماً درگیر جنگ نبود. پس از پایان جنگ سرد، آمریکا استراتژی مداخله مستقیم نظامی را در غرب آسیا به اجرا گذاشت، دو جنگ منطقه‌ای در مقیاس بزرگ را شروع و «برنامه دموکراسی غرب آسیا بزرگ» را پیش می‌برد. با عقب‌نشینی سربازان آمریکایی از عراق در سال 2011، استراتژی آمریکا در غرب آسیا وارد دوره جدیدی یعنی دوره تحول استراتژیک شده است. از زمان ورود به دوره گذار، استراتژی آمریکا در غرب آسیا با ناهماهنگی‌هایی همراه بوده که متحدان خود را با ضرر مواجه کرده و دنیای خارج را سردرگم ساخته است. در اوایل دوره اوباما، استراتژی آمریکا در غرب آسیا تداوم الگوی گذشته بود، اما پس از ظهور بهار عربی در سال 2011، آمریکا به‌طور فعال از «انقلاب» کشورهای غرب آسیا حمایت کرد که منجر به تنش‌های بی‌سابقه‌ای در کشورهای عربی شد. در سال 2011، تمام نیروهای آمریکایی از عراق عقب‌نشینی کردند، اما در سال 2014 اوباما مجدداً نیروهای زمینی کشورش را به عراق اعزام کرد. در زمان ترامپ، استراتژی آمریکا برای غرب آسیا غیرقابل‌توصیف و ناپایدار بوده است. برای مثال، زمانی که در ژوئن سال 2017، عربستان سعودی روابط خود را با قطر قطع کرد، آمریکا بین حمایت از عربستان سعودی و کمک به قطر مانده بود. در دسامبر سال 2018، ترامپ برنامه‌های خود را برای خروج نیروهای خود از سوریه اعلام کرد، درحالی‌که جیمز ماتیس، وزیر دفاع آمریکا مخالفت خود را با وی ابراز و با عصبانیت استعفا داد. در سال 2019، ترامپ خبر خروج سربازان از سوریه را اعلام کرد، اما قانون‌گذاران جمهوری‌خواه و دموکرات آمریکا با این تصمیم به مخالف برخاستند و ارتش آمریکا در سوریه برای محافظت از میدان نفتی باقی ماندند. در ژانویه سال 2020 ارتش آمریکا مستقر در عراق طرحی را برای عقب‌نشینی نیروهای خود ترسیم کرده بود، اما بعداً آن را تکذیب کرد. نوسانات فوق نشان می‌دهد که استراتژی آمریکا در غرب آسیا در حال تعدیل و تحول عمیق است (نیو[13]، 2020).

    از این نظر، روند انقباض استراتژیک در آینده بدون تغییر ادامه خواهد یافت، یعنی آمریکا توجه خود را نسب به غرب آسیا کم می­کند و در عوض استراتژی موازنه فرامرزی را تعقیب خواهد کرد. خلأ قدرت موجود در آمریکا توسط دیگر بازیگران خارجی و همچنین قدرت‌های منطقه‌ای پر خواهد شد. در سطح بین‌المللی، آمریکا، روسیه، اروپا و چین و در سطح منطقه‌ای، عربستان سعودی، ایران، ترکیه، رژیم صهیونیستی، امارات و قطر هرکدام پیشگام هستند. با توجه به تحولات یک دهه اخیر، آمریکا دیگر قادر به سلطه بر همه کشورها و یا مسائل غرب آسیا نیست، بلکه این کشور به‌تدریج واقعیت تقسیم قدرت با سایر قدرت‌های جهانی و کشورهای منطقه­ای را پذیرفته است. پس از حمله تروریستی به سفارت آمریکا در لیبی در سال 2012، آمریکا از لیبی خارج شد و تا به امروز به روند صلح لیبی برنگشته است. در سال 2014، نیروهای مسلح انصارالله (حوثی) صنعا، پایتخت یمن را اشغال کردند و نیروهای آمریکا از یمن خارج شدند. در نتیجه این تحولات، قدرت غالب اوضاع در یمن به دست عربستان سعودی افتاد. در سال 2015، روسیه نیروهایی به سوریه اعزام کرد. آمریکا کنار نشست و کنترل روسیه را در سوریه مشاهده کرد و سپس به‌تدریج نیروهای آمریکایی را از سوریه خارج کرد. پس از شروع تنش‌های ایران و آمریکا در خلیج فارس و عراق از سال 2019، این کشور بارها ادعا کرده که به‌زودی نیروهای خود را از عراق خارج می‌کند. جو بایدن، رئیس‌جمهور کنونی آمریکا هم بخواهد یا نخواهد باید ناگزیر تداوم این سیاست انقباض استراتژیک در غرب آسیا را بپذیرد، زیرا فضای زیادی برای تغییر اساسی در سیاست خارجی کشور خارجی ندارد (نیو[14]، 2021)، کما اینکه خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان تا 11 سپتامبر 2021 و همچنین افزایش سرعت و گمانه‌زنی مبنی بر خروج نیروهای آن از عراق نیز در ادامه روند فوق است.

    سیاست خارجی نوین چین در منطقۀ غرب آسیا

    انقباض هژمونی آمریکا، یکی از نشانه‌های مهم تغییر در ساختار نظام بین‌الملل است و ناگزیر باعث آشفتگی شدید در وضعیت بین‌المللی و تغییرات عمیق در شکل جهان خواهد شد. در موضوع غرب آسیا، برای چین «پر کردن خلأ» یک ایده بسیار ساده‌انگارانه توصیه نمی‌شود، بلکه حرکت گام‌به‌گام، نظم‌سازی بدیل و مسئولیت‌پذیری، نیازهای زمانه و راه درست در دنیای کنونی تلقی می‌گردد (وانگ[15]، 2021). این همان برداشت و قالب کلانی است که در تحلیل‌های متفکران داخلی و خارجی در ارتباط با سیاست خارجی معاصر چین وجود دارد:

    1- پوشش ریسک راهبردی و کنترل آن در میانۀ رقابت قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای

    یکی از نشانه‌های مهم انقباض راهبردی آمریکا در سطح غرب آسیا، بی‌نظمی و عدم قطعیت راهبردی است. طی دهه‌های آینده آشفتگی و عدم قطعیت همچنان بر غرب آسیا حاکم خواهد بود و چین باید به فعال در امور این منطقه مشارکت مسئولانه داشته باشد و به این طریق، تصویر یک قدرت بزرگ را تثبیت کند (هوآ[16]، 2014: 4). در این راستا، چین در برخورد با چالش‌های سیاسی و امنیتی غرب آسیا بسیار محتاطانه عمل می‌کند، اما در کنار آن، این کشور به دلیل حضور اقتصادی روبه‌رشد مجبور به تعامل پیچیده با تک‌تک کشورهای منطقه و قدرت‌های فرامنطقه‌ای از جمله آمریکا است. در این راستا، دیپلماسی اقتصادی چین در غرب آسیا نیز پوشش ریسک استراتژیک[17] در میانه رقابت قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای است. چین برای دستیابی به اهداف ارتباطی، تجاری و زیرساختی ابتکار کمربند راه و کسب منابع متنوع انرژی، نیاز به تقویت روابط با همه نیروهای منطقه‌ای، از جمله ایران و عربستان سعودی، بدون چشم‌پوشی از یکی از آن‌ها یا هژمون منطقه‌ای، یعنی آمریکا دارد. چین، مایل به جلوگیری از درگیری غیرضروری در ژئوپلیتیک منطقه است و قصد ندارد موقعیت آمریکا را در این منطقه (حداقل در کوتاه‌مدت) تضعیف کند، بلکه اجازه می‌دهد تا به نقش خود در زمینه تأمین امنیت منطقه ادامه دهد. پوشش ریسک استراتژیک واژه‌ای برای تعریف سیاست خارجی محتاطانه چین در راستای کاهش ریسک‌های موجود و کنترل آن است. سیاست غرب آسیایی چین در قبال رقابت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای به همین روند پیش می‌رود، یعنی تلاش دارد منافع خود را در میان ترتیبات موجود و منازعات و اتحاد و ائتلاف‌ها، مدیریت و کنترل کند. چون پوشش ریسک، به صورت طبیعی یک بده بستانی مابین ریسک و سود است؛ با وجود اینکه پوشش ریسک کاهش خطرات بالقوه را در پی دارد، اما به همان نسبت منجر به از بین رفتن سودهای بالقوه هم می‌شود. چین به‌نوعی سود و زیان خود را مدیریت می‌کند و از سود حداکثری صرف‌نظر می‌کند (گارلیک و هاولوا[18]، 2020).

    2- کاهش سطح مداخلات نظامی و تحکیم تدریجی حدود نظم منطقه‌ای بدیل

    از منظر محافل علمی سیاست خارجی چین، یکی از ابعاد و نشانه‌های اصلی انقباض راهبردی آمریکا در سطح غرب آسیا، تلاش برای جمع‌کردن نیروهای نظامی به‌ویژه در دو حضور ناموفق آن در این منطقه یعنی افغانستان و عراق به شمار می‌آید و در این راستا، «تحکیم تدریجی حدود نظم منطقه‌ای بدیل» در برابر نظم مستقر در دستورکار سیاست خارجی نوین چین قرار دارد.

    2-1- خروج عجولانه آمریکا از افغانستان

    آمریکا در طول چند سال گذشته تلاش داشته با ارتباط‌گیری قوی‌تر با طالبان همچنان دستور کار نظم قدیم را در منطقه پیرامون چین پیش ببرد؛ نظمی که نمی‌توانست رژیم‌های اقتصادی مطلوب چین را در ذیل ابتکار کمربند راه و یا هر ترتیبات جدید درازمدتی تضمین کند؛ اما این سیاست با خروج آمریکا از افغانستان که در نتیجه انقباض راهبردی و روند کلی موقعیت آمریکا است، بی‌نتیجه ماند. از منظر «منطق سرمایه»، توسعه جغرافیایی سود حاصل را در استراتژی سیاست خارجی آمریکا ندارد و فرصت سرمایه را از دست می‌دهد و در نتیجه، عملیات خارج از کشور به‌طور فزاینده‌ای در نتیجه محدودیت‌های مالی محدود شود. از منظر «منطق سیاسی»، جلب حمایت عمومی داخلی برای استراتژی سیاست خارجی تهاجمی آمریکا دشوار شده است و توسعه‌طلبی از نظر افکار عمومی داخلی این کشور نیز با مخالف همراه است. این نظر در بین محققان چینی وجود دارد که انقباض آمریکا از صحنه افغانستان به آمریکا کمک می‌کند تا تلاش‌های خود را بر رقابت با چین متمرکز کند (وانگ[19]، 2021)؛ بنابراین، این انقباض در عین منفعت برای چین که آمریکا فضای پیرامونی آن را ترک می‌کند، مستلزم تمرکز آمریکا بر شرق آسیا و دریای جنوبی چین است که مطلوب رهبران پکن به شمار نمی‌آید.

    از نظر چین، آمریکا و ناتو با تداوم حضور طولانی‌مدت نظامی و سپس عجله در خروج به‌نوعی مسبب وضعیت تنش‌آمیز افغانستان است. چین در دوران جمهوری اسلامی افغانستان و پس از روی کار آمدن طالبان، خواستار ایجاد ساختار سیاسی فراگیر در این کشور از طریق گفت‌وگو و رایزنی بود؛ زیرا نیروها و ترتیبات سیاسی رسمی حاکم بر این کشور را که یادگار آمریکا و غرب بود، پاسخگوی نیاز این کشور نمی‌دانست و از نظر آن نیروهای دیگری وجود دارند که باید نقش بگیرند و علاوه بر این، ساختار و ترتیبات مناسب با آن باید شکل بگیرد. در این راستا، چین روابط دوجانبه با افغانستان را محدود به دولت رسمی این کشور نکرد و واقعیت سیاسی با عنوان طالبان را در این سرزمین که باید با آن کنار آمد، پذیرفته بود. هم‌اکنون چین از تبدیل‌شدن افغانستان به یک کشور مستقل، خودگردان و بی‌طرف و اجرای سیاست معتدل مسلمانان پشتیبانی می‌کند که در مبارزه با تروریسم و برقراری روابط حسن هم‌جواری به آن‌ها یاری رساند و افغانستانی را می‌طلبد که در سطح بین‌المللی در چارچوب نظم آمریکایی و در سطح منطقه‌ای کاملاً در آغوش هند نباشد و حداقل بی‌طرف بماند. درعین‌حال، چین به‌شدت نگران افراط‌گرایی و بسط آن به پیرامون افغانستان است؛ بنابراین، هرچند نقش و رسالت ژئوپلیتیکی چین در سطح جهانی و منطقه‌ای، نوعی حاکمیت سیاسی در افغانستان را که دنباله‌رو آمریکا باشد، نمی‌طلبد، اما درعین‌حال، هویت همسایگی و پیرامونی ژئواکونومیکی چین هم جنگ، تنش قومی و بحران تروریستی در این کشور را مطلوب نمی‌داند. وجود یک نیروی غیرغربی قدرتمند مثل طالبان در ساختار قدرت افغانستان برای چین مطلوب است؛ اما چین روندهای فعلی منازعه‌آمیز در افغانستان را مطلوب نمی‌داند؛ بنابراین، تمام تلاش چین مدیریت و تعادل برقرار کردن بین این دو هویت و نقش پراکنده در منطقه پیرامون با پیشرانی پاکستان است. چین نیاز دارد که هم‌پیوند با سرمایه‌گذاری اقتصادی در آسیای مرکزی و جنوبی، ملاحظات نقش ژئوپلیتیکی خود را در این منطقه بازتعریف نماید و در این راستا، بازتعریف رژیم‌های امنیتی در مناطق پیرامونی آن (از جمله افغانستان) ضرورت دارد. حضور نظامی طولانی‌مدت آمریکا در افغانستان و سراسر آسیای مرکزی، با منافع امنیت ملی چین مطابقت ندارد.

    2-2- تقویت تلاش آمریکا برای خروج از عراق

    ازآنجاکه انقباض استراتژیک آمریکا در غرب آسیا بزرگ به‌وضوح قابل‌مشاهده است، پس از خروج عجولانه نیروهای آمریکایی از افغانستان، دولت بایدن در حال تلاش برای خاتمه حضور نظامی این کشور از صحنه عراق نیز است. همانند دهه 1970 که نیکسون به‌منظور انقباض استراتژیک در آسیا پیشنهاد داد که آسیایی‌ها امور آسیا را مدیریت کنند، عملکرد فعلی دولت بایدن در مورد غرب آسیا در واقع حکایت از همان نوع دکترین نیکسون است و تلاش دارد که امور غرب آسیا را به خود این کشورها واگذار کند (ژانگ، 2021). بایدن پس از به قدرت رسیدن، رسماً اعلام کرد که از سال آینده (انتهای سال 2021)، ارتش آمریکا هیچ عملیات نظامی در عراق انجام نمی‌دهد و تنها وظایف ارتش آمریکا در عراق لجستیک و آموزش است. چین با توجه به این انگاره کلی از خروج آمریکا از عراق، به‌تدریج درحال‌توسعه مناسبات اقتصادی با بغداد است. در این راستا، این کشور مذاکرات خود را با دولت مصطفی الکاظمی، نخست‌وزیر عراق برای اجرایی‌سازی توافقات بزرگ سال 2019 که به‌نوعی از سوی عراق لغو شده بودند، مجدداً شروع کرد. در سپتامبر ۲۰۱۹ یک ماه قبل از آغاز اعتراضات خیابانی در عراق، عادل عبدالمهدی نخست‌وزیر وقت در سفری پنج‌روزه به چین رفت و هشت توافق‌نامه و یادداشت تفاهم با این کشور در زمینه‌های مالی، تجاری، امنیتی، عمران، ارتباطات، فرهنگ و آموزش امضا کرد. چین تلاش دارد که هم‌زمان با خروج آمریکا از عراق که می‌تواند ریسک همکاری شرکت‌های غربی در این کشور را افزایش دهد، زمینه را برای حضور قدرتمندتر اقتصادی و انرژی، پیگیری ابتکار کمربند راه و در نهایت ایجاد سنگ بنای محکم برای مشارکت راهبردی با این کشور در آینده فراهم کند.

    2-3- بحران یمن و سوریه

    در چارچوب تفسیری که از انقباض استراتژیک آمریکا در غرب آسیا و استراتژی موازنه فرامرزی آن ارائه شد، یکی از دلایل اصلی آغاز و تداوم جنگ داخلی یمن و یا بحران سوریه، کاهش هژمونی و قدرت آمریکا در کنترل و مدیریت نظم منطقه‌ای و واگذاری قدرت به کنشگران اصلی منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای است. در این راستا، در دو صحنه سوریه و یمن، آمریکا از مسئولیت نظم و امنیت منطقه‌ای شانه خالی کرده است. در این میان، چین به‌ظاهر اعلام بی‌طرفی کرده و از پذیرش هرگونه نقش و مسئولیت مستقیم برای خاتمه دادن به این بحران دوری جسته است. البته از سال 2015 به همان نسبت که منافع راهبردی چین در رابطه با جبهه عربستان رشد نموده، این کشور از سیاست بی‌طرفی دور شده و به نفع جبهه عربستان در بحران یمن نقش‌آفرینی کرده است. تعقیب رفتارهای چین در این بحران حکایت از سیاست خارجی بندبازانه آن در غرب آسیا دارد. از سال 2011 تاکنون سیاست‌های این کشور در مورد درگیری‌های یمن تحت تأثیر تمایل شدید این کشور برای ایجاد روابط استراتژیک قوی با عربستان سعودی قرار داشته است. عربستان سعودی دروازه مهمی برای جهان عرب سنی در غرب آسیا و آفریقا و همچنین تأمین‌کننده عمده نفت خام و مرکز منطقه‌ای مهم در ابتکار کمربند راه چین است.

    در موضوع بحران سوریه به دلیل ارتباط آن با مسائل امنیت ملی چین و موضوع ترانزیت و تروریسم فرامرزی، وضعیت کمی پیچیده‌تر بوده است. این کشور خود به‌عنوان یکی از اهداف گروه‌هایی مانند داعش، القاعده، حزب اسلامی ترکستان و کتیبات الغربة الترکستانیة[20] به شمار می‌آمد. از سوی دیگر، چین به‌عنوان یکی از مهم‌ترین همکاران اقتصادی و تجاری و همچنین بزرگ‌ترین سرمایه‌گذار و تأمین‌کننده مالی خارجی در غرب آسیا در معرض تهدیدات تروریستی ناشی از این منطقه نیز قرار دارد. در این راستا، این کشور باید امنیت سرمایه‌گذاری و زیرساخت پروژه‌های خود در کشورهایی که در معرض تروریسم هستند، تضمین کند. همچنین هم‌زمان با تعمیق مشارکت اقتصادی چین در غرب آسیا، شاهد افزایش حضور شهروندان چینی هستیم و در صورت وقوع یک حادثه یا عملیات تروریستی باید انتظار داشته باشیم که شهروندان آن یکی از اهداف خارجی در معرض خطر باشند (جاسلین و وایس[21]، 2019). بخش اصلی تمرکز سیاست ضد تروریستی چین در غرب آسیا به‌منظور قطع ارتباط بین تروریسم شین‌جیانگ و سازمان‌های تروریستی در کشور سوریه بوده است، زیرا این امر بر امنیت ملی آن تأثیر جدی می‌گذارد. افراد وابسته به حزب اسلامی ترکستان (تی آی پی) در سوریه با پیوستن به جبهه النصره، شاخه مستقل خود تحت عنوان «حزب اسلامی ترکستان شام»[22] را تأسیس کرد. بازگشت گروه‌های تروریستی آخرین روایت ایدئولوژی‌های افراط‌گرای غرب آسیا را به چین می‌رساند. علاوه بر این، مشارکت در جنگ‌های تکفیری تروریستی این منطقه، به این نیروها، دانش فنی و تاکتیکی بالایی برای مبارزه با دولت چین ‌می‌بخشد. در این راستا، چین همکاری‌های امنیتی با کشورهایی مثل ایران، عربستان، مصر و امارات را برای جلوگیری از بسط و توسعه ترانزیت نیروهای تروریستی (مرتبط با چین) در سوریه را تعمیق بخشید.

    آینده مواجه آمریکا با ایران هسته‌ای و سیاست مسئولیت قدرت بزرگی چین

    با عنایت به انقباض کلی آمریکا در غرب آسیا و شکست سیاست‌های هژمونیک، این کشور تلاش دارد تا از سطح تخاصم با ایران بکاهد و خطوط اصلی نبرد با آن را به رقبای منطقه‌ای آن در عرصه‌های مختلف واگذار کند. از منظر سیاست خارجی چین، توافق هسته‌ای با ایران در سال 2015 تجلی عینی این تعدیل سیاست هژمونیک آمریکا در غرب آسیا به شمار می‌آمد. اگرچه آمریکا تحت رهبری ترامپ سیاست «فشار حداکثری» را در مقابل ایران اتخاذ کرده بود، اما همیشه از رویارویی نظامی با ایران اجتناب ورزید. به‌عنوان مثال، پس از سرنگونی پهپاد گلوبال هاوک آمریکا در ژوئن 2019 و در ژانویه 2020 که ایران به تلافی ترور سردار سلیمانی به پایگاه نظامی آمریکا در عراق حمله کرد، آمریکا هیچ‌گونه اقدام ناظمی تهاجمی بروز نداد. مجلس نمایندگان آمریکا نیز در 9 ژانویه 2020 لایحه‌ای را تصویب کرد که هدف آن محدود کردن عملیات نظامی دولت ترامپ علیه ایران بود (ژانگ، 2021).

    در راستای این تصویر کلانی که چینی‌ها از نوع مواجه آمریکا با ایران دارند، شاهد تحول در تعاملات این کشور با ایران بودیم. برای مثال، در بحث برنامه هسته‌ای، شاهد اتخاذ سیاست خارجی فعالانه‌ای از سوی چین بودیم. در این راستا، در طول سال‌های گذاشته، محافل علمی و سیاسی این کشور درعین‌حال که بر مسئولیت قدرت بزرگی چین تأکید می‌کنند، با عنایت به سه اصل «منع اشاعه هسته‌ای»، «حل‌وفصل صلح‌آمیز اختلافات» و «جدایی سیاست و اقتصاد»، با سیاست‌زدگی آمریکا بر سر مناقشه هسته‌ای ایران مخالفت و ایجاد توازن بین منافع ملی و مسئولیت‌های بین‌المللی چین را خواستار هستند (لو[23]،2013: 669). این رویکرد با خواست شی جین‌پینگ برای ایجاد «نوع جدید از مناسبات قدرت بزرگی»[24] به منصه ظهور است. از یک‌سو، متعهد است که نوع جدیدی از روابط قدرت بزرگی بین چین و آمریکا ایجاد کند و از سوی دیگر، روابط خود را با ایران حفظ می‌کند و از انتخاب یکی از طرف‌ها بین واشنگتن و تهران خودداری می‌ورزد (شن[25]، 2006: 63). چین با این دیپلماسی منافع انرژیک، ایجاد تصویر قدرت بزرگی، منافع استراتژیک (جلوگیری از انحصارگرایی قدرت‌های غربی در امور غرب آسیا، ایجاد موازنه در روابط با آمریکا و ایران و توسعه نفوذ چین) و حفظ اصل استقلال سیاست خارجی را تحقق می‌بخشد (سان و ژانگ[26] ،2016: 3). در چارچوب این دکترین جدید، چین به‌عنوان میانجی، نقش بازیگر سوم را در حل منازعات بین آمریکا و ایران و کاهش تنش‌ها در بحران هسته‌ای ایفا می‌کند. دلایل استراتژی میانجیگری چین در بحران هسته‌ای ایران، اول از همه، به این دلیل است که جامعه بین‌المللی از چین می‌خواهد که مسئولیت یک قدرت بزرگ را بر عهده بگیرد. حفظ منافع ملی چین، اهمیت جغرافیایی ایران و موقعیت بسیار برجسته آن در منابع انرژی جهان ناشی از جمله عواملی است که چین را ملزم به اجرای سیاست میانجیگری می‌کند. این رویکرد به استراتژی سیاست خارجی توسعه صلح‌آمیز چین کمک می‌نماید و موقعیت و تصویر بین‌المللی آن را نیز ارتقا می‌بخشد (شیه[27]، 2009).

    کاهش وابستگی آمریکا به نفت غرب آسیا و تلاش چین برای امنیت دسترسی و انتقال انرژی از این منطقه

    در گذشته نفت اصلی‌ترین و مهم‌ترین منافع آمریکا در غرب آسیا بود، اما اهمیت نفت این منطقه برای آمریکا به‌تدریج کاهش یافت. از لحاظ نظری، آمریکا وابستگی خود به نفت غرب آسیا را از بین برده و به‌اصطلاح به استقلال انرژی دست یافته است. در 8 ژانویه 2020، ترامپ اظهار داشت که آمریکا به بزرگ‌ترین تولیدکننده نفت و گاز طبیعی جهان تبدیل شده، به استقلال انرژی دست یافته و دیگر نیازی به نفت غرب آسیا ندارد. در سال 2018، آمریکا با تولید 15.3 میلیون بشکه نفت مایع در روز، بزرگ‌ترین تولیدکننده نفت جهان شد. همان‌طور که نمودار 1 نشان می‌دهد، بر اساس برآوردهای اداره اطلاعات انرژی آمریکا، این کشور در سراسر سال 2020 صادرکننده نفت بوده است. از این منظر، آمریکا واقعاً به استقلال انرژی دست یافته است، اما در حقیقت، آمریکا هنوز به واردات نفت از غرب آسیا نیاز دارد. آمریکا نفت خام سبک تولید می‌کند و هنوز نیاز به واردات نفت خام سنگین از این منطقه دارد. در سال 2001، آمریکا 11.9 میلیون بشکه نفت خام در روز وارد می‌کرد و 2.8 میلیون بشکه در روز (23 درصد) از غرب آسیا بود؛ در سال 2018، حجم واردات ناخالص نفت خام 9.9 میلیون بشکه در روز بود که واردات آن از غرب آسیا 1.6 میلیون بشکه در روز (15.9 درصد) بود؛ واردات ناخالص در سال 2019 حدود 8 میلیون بشکه در روز و واردات از غرب آسیا 900 هزار بشکه در روز بود که 9 درصد را شامل می‌شد. همان‌طور که نمودار 2 زیر نشان می‌دهد، در سال 2020 حدود 10 درصد از کل واردات نفت آمریکا و 12 درصد از واردات نفت خام این کشور از کشورهای حوزه خلیج فارس بوده است؛ بنابراین، آمریکا هنوز به نفت غرب آسیا نیاز دارد، اما مقدار مطلق و نسبی واردات کاهش یافته است. درعین‌حال، قیمت نفت آمریکا هنوز تحت تأثیر وضعیت غرب آسیا است، اما تأثیر آن محدودتر می‌شود. از نظر ساختاری، اهمیت نفت غرب آسیا در بازار بین‌المللی نفت مانند گذشته نیست. در سال 1980، صادرات نفت این منطقه 50 درصد از کل صادرات نفت بین‌المللی را تشکیل می‌داد و تا سال 2018 تنها 35 درصد را شامل می‌شد (نیو، 2020).

     

    شکل 1. میزان تولید، مصرف ثادرات و واردات خالص نفت خام آمریکا در سال 2020

     

    شکل 2.کل واردات نفت خام آمریکا و سهم اوپک، خلیج فارس در سال 2020

    به‌طورکلی، اهمیت غرب آسیا در دکترین امنیت انرژی آمریکا در مقایسه با یک دهه قبل به میزان قابل‌توجهی کاهش یافته است. این کاهش تدریجی وابستگی آمریکا به دلیل شکوفایی صنعت نفت شیل و خودکفایی نسبی در تولید نفت در داخل، به کشورهای تولیدکننده نفت در غرب آسیا، باعث ایجاد تغییرات ملموس در استراتژی آن در منطقه غرب آسیا شده است و این کشور تلاش می‌کند بر سیاست‌های انرژی کنترل داشته باشد. این به معنای آن است که کماکان شاهد مدیریت آمریکا و نفوذ این کشور بر بازار انرژی دنیا از جمله غرب آسیا خواهیم بود.

    در سوی دیگر همان‌طور که در کتاب سفید سیاست عربی 2016 و «الگوی همکاری 1 + 2 + 3» چین آمده است، اولویت این کشور در تعامل با غرب آسیا را موضوع «انرژی» تعیین می‌کند و بر اساس این تصویر که وابستگی آمریکا به نفت غرب آسیا کاهش یافته است، این کشور با دو موضوع در امنیت دسترسی و امنیت انتقال در موضوع تأمین انرژی از غرب آسیا سروکار خواهد داشت. اکثر کشورهای غرب آسیا از صادرکنندگان مهم نفت و گاز دنیا به شمار می‌آیند و این کاهش وابستگی آمریکا به نفت این منطقه، امکان بیشتری برای همکاری و تجارت آزادانه انرژی با چین که با تداوم واردات انرژی مواجه است، فراهم می‌کند. در این راستا، چین سیاست انرژی و رویکرد منحصربه‌فردی در تنظیم مناسبات دوجانبه و چندجانبه با کشورهای این منطقه دارد. چین در راستای امنیت دسترسی به بازارهای عمده صادرات انرژی غرب آسیا نگرانی بزرگی ندارد و عمدتاً در این بخش با کنشگری فعالانه، این امکان را دارد که سبد واردات نفت خود را در میان کشورهای مختلف تقسیم کند. چین ترجیح می‌دهد که پای میز مذاکرات انرژی همه کشورهای این منطقه باشد و با سیاست خارجی متوازن و تعقیب سیاست بی‌طرفی، نوعی دیپلماسی محتاطانه‌ای را برای تحقق این هدف اجرا کند. در سال 2019، عمده‌ترین تأمین‌کنندگان نفت خام وارداتی به چین، کشورهای عربستان سعودی (16 درصد)، روسیه (15 درصد)، عراق (10 درصد)، آنگولا (9 درصد)، برزیل (8 درصد)، عمان (7 درصد)، کویت (4 درصد)، ایران (3 درصد)، کلمبیا (3 درصد)، ونزوئلا (2 درصد)، آمریکا (2.8 درصد)، کنگو (2 درصد)، مالزی (2 درصد) و لیبی (2 درصد) بودند. در این سال، منطقه غرب آسیا نزدیک به 44 درصد از تأمین نفت چین را به خود اختصاص داده بود (دایس[28]، 2020). البته این امنیت دسترسی چین به انرژی غرب آسیا کاملاً تضمین شده نیست و ممکن است در نتیجه تنش‌های سیاسی، جنگ‌ها و انقلاب‌ها این دسترسی و تنوع بازار وارداتی آن تأثیر بپذیرد. برای مثال، خیزش‌های عربی بعد از سال 2011، جنگ‌های داخلی در کشورهای عربی و ظهور گروه تروریستی داعش در سال‌های اخیر، دسترسی پایدار چین به انرژی غرب آسیا را در مقاطعی مختل کرده بود. همچنین تحریم‌های یک‌جانبه آمریکا در دورۀ ترامپ موسوم به فشار حداکثری، بر واردات نفت چین از ایران منفی تأثیر گذاشته است. به‌طورکلی، با توجه به روابط نزدیک دولت‌های عربی خلیج فارس با آمریکا، پکن این نگرانی را دارد که واشنگتن بخواهد آن‌ها را تحت‌فشار قرار دهد تا جریان نفت به چین را مختل کند. این نگرانی اهمیت ایران را در این منطقه افزایش می‌دهد، زیرا چین این کشور را نیروی مستقل بازار انرژی و به‌ویژه در برابر آمریکا می‌داند.

    ازآنجاکه چین از عرضه‌کنندگان انرژی غرب آسیا دور است و هنوز خطوط لوله‌ای از این منطقه به این کشور تحقق نیافته است، باید آن را با نفت‌کش حمل کند؛ موضوعی که نقطه‌ضعف مهم چین را بحث در امنیت انرژی شکل می‌دهد، زیرا بیش از 80 درصد واردات چین از طریق تنگه مالاکا و دریای چین جنوبی انجام می‌شود که تحت کنترل آمریکا است و این موضوع باعث آسیب‌پذیری چین می‌شود. این کشور تلاش کرده است تا پاسخ‌هایی (ازجمله خطوط لوله با آسیای مرکزی و همچنین از طریق توسعه کریدور سیپک[29]) برای حل این مشکل و تضمین امنیت انرژی خود پیدا کند. گسترش حضور نیروی دریایی چین در اقیانوس هند در راستای مقابله با این نگرانی کنترل آمریکا بر کریدورهای انتقال انرژی بوده است، روندی که می‌تواند منجر به حضور امنیتی بیشتر چین در غرب آسیا گردد. علاوه بر این، چین با پیوستن به عملیات گشت زنی دریایی چندجانبه در خلیج عدن ـ هرچند هدف اعلامی آن مقابله با دزدان دریایی باشد ـ و تأسیس اولین پایگاه نظامی خارج از کشور در جیبوتی برای رفع این نگرانی امنیتی انتقال انرژی خود در سال‌های اخیر تلاش داشته است. نکته دوم در بحث انرژی غرب آسیا که آن هم در ارتباط با تصویری چینی‌ها از انگاره انقباض راهبردی آمریکا است، موضوع امنیت انتقال انرژی چین در میانه تنش‌های میان ایران و آمریکا در خلیج فارس است. امنیتی شدن خلیج فارس و حذف نفت عبوری از تنگه هرمز (20.7 میلیون بشکه نفت خام، معیانات و فرآورده‌های نفتی در روز یعنی حدود 21 درصد از مصرف جهانی و 4 میلیارد و 100 میلیارد متر مکعب ال.ان.جی در روز یعنی حدود 30 درصد مصرفی جهانی)، اقتصاد جهانی را با ۹ درصد افت و اقتصاد چین را با ۶ درصد کاهش روبرو‌ خواهد کرد (باردن[30]، 20 ژوئن 2019). حتی در صورت درگیری و جنگ در خلیج فارس و تنگه هرمز، اقتصاد چین با بحران بزرگ و بی‌سابقه‌ای روبه‌رو‌ خواهد شد. نکته حائز اهمیت در اینجا، علاوه بر دسترسی و انتقال انرژی، افزایش قیمت آن است. در موضوع فوق چین تلاش داشته تا از امنیتی شدن تنگه هرمز جلوگیری به عمل آید، اما درعین‌حال بازی خود را در پازل آمریکا تعریف نکند؛ زیرا به لحاظ ژئوپلیتیکی، کنترل کامل آمریکا بر خطوط انتقال انرژی خلیج فارس برای چین خطر دارد. کنترل کامل آمریکا بر خلیج فارس به معنای تکمیل پازل مدیریت واشنگتن بر خطوط انتقال انرژی چین از مبدأ (تنگه هرمز و باب المندب) تا مقصد (تنگه مالاکا) است. نزدیک به نیمی (حدود 43 درصد) از نفت وارداتی چین از منطقه غرب آسیا تأمین می‌شود که کنترل آمریکا بر جریان انرژی این منطقه به معنای وابستگی امنیت انرژی چین به اقدامات واشنگتن است. در واقع نبض رشد اقتصادی چین در دستان آمریکا و تحت مدیریت آن خواهد بود؛ بنابراین برای مثال، در سال 2019 در میان تنش‌های خلیج فارس[31] و در شرایطی که آمریکا ابتکار ائتلاف دریایی بزرگ را در سر می‌پروراند، چین با همکاری روسیه ضمن همراهی با ایران، مانور نظامی بزرگی در دریای عمان برگزار کردند. پکن در آن مقطع از پیشنهاد روسیه مبنی بر «دکترین امنیتی منطقه خلیج فارس»[32] و تأمین امنیت جمعی حمایت به عمل آورد. این دکترین نیز به‌نوعی هم‌راستا با ایده «ابتکار صلح هرمز»[33] پیشنهادی ایران بود و در آن بر خودداری از استقرار نیروها و پایگاه‌های نظامی خارجی در منطقه خلیج فارس تأکید می‌رفت. هرچند بسیار دشوار است، اما در این سال‌ها چین و ایران ضمن برقراری تعاملات نزدیک تلاش داشته‌اند به‌نوعی تصویر مشترک در بحث تأمین امنیت انتقال انرژی چین از مبدأ خلیج فارس دست یابند.

    منازعه فلسطین و رژیم صهیونیستی

    در ادامه انقباض راهبردی آمریکا و لزوم حل‌وفصل بنیادین‌ترین منازعه، سیاست خارجی چین اختلاف اعراب یا فلسطین و رژیم صهیونیستی را از نظر دور نداشته و بر ایفای نقش سازنده تأکید می‎شود. چین همواره و به‌ویژه بعد از دهه 1990 بر پیشنهاد دو دولت در منازعه فلسطین- رژیم صهیونیستی تأکید می­کند و در سال­های اخیر مداخلات فعالانه­تر و سازنده­تری در مناقشه فوق کرده است. در این راستا، طرح دو دولت با مختصاتی جدید از سوی دولت چین از سال 2013 مطرح شد. در سال 2013، شی، رئیس‌جمهور چین طرحی برای صلح با محوریت تشکیل دو کشور مستقل ارائه داد که بر اساس این طرح، فلسطینیان بر اساس مرزهای 1967 کشوری مستقل خواهند داشت و پایتخت آن قدس شرقی است. چین در سال 2013 میزبان حضور محمود عباس و نتانیاهو برای پیشبرد مذاکرات صلح بود. این کشور خواستار تأسیس یک دولت فلسطینی با مرزهای ۱۹۶۷ با پایتختی اورشلیم (بیت‌المقدس) است (هندی[34]، 2017). در سال 2017، در طی دیدار نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی، بنیامین نتانیاهو از چین، رئیس‌جمهور چین بر پیگیری سازوکارهای صلح‌آمیز حل‌وفصل اختلافات بین رژیم صهیونیستی و فلسطین تأکید کرد و خواستار آن شد که رژیم صهیونیستی پیشنهاد دو دولت را به‌عنوان مبنایی برای رسیدگی به منازعه موردتوجه جدی قرار دهد. ذکر این نکته مهم است که پکن طرح چهار بندی خود را ماه می سال 2013 اعلام کرد. بلافاصله پس‌ازآن، جان کری، وزیر امور خارجه وقت آمریکا اعلام کرد که قصد دارد یک سال دیپلماسی برای دستیابی به حل‌وفصل نهایی وضعیت صلح انجام دهد. پکن به‌جای محکوم کردن این اقدام، روی آن صحه ضمنی گذاشت (کک، 2014) و وقتی تلاش­های کری در آوریل 2014 ناکام ماند، رهبران چین دیگر علاقه­ای به میزبانی گفتگوها نشان ندادند. پکن در سال 2017 مجدداً تمایل خود را برای میزبانی گفتگوها اعلام کرد که مبتنی بر همان طرح چهار بندی و راه‌حل دولت بود (کینون، 2017). راهبرد چین در راه‌حل دو دولت بر چهار بند اساسی یعنی پیشبرد راه‌حل دو کشوری بر اساس مرزهای 1967 و پایتخت بودن قدس شرقی برای کشور جدید فلسطین، لزوم پافشاری بر «مذاکرات» به‌عنوان تنها راه منتهی به صلح فلسطین و رژیم صهیونیستی، تأکید بر اصل مبادله زمین در مقابل صلح و در نهایت حمایت جدی جامعه جهانی از پیشبرد این طرح، مبتنی است. طرح چهار بندی چین یکی از مهم‌ترین اقدامات آن در قبال رژیم صهیونیستی و فلسطینیان در طی چند دهه اخیر بوده است. رهبران چین مشتاق هستند که نقش فعالی را در حل‌وفصل منازعات ایفا کنند و رویکرد سه دهه اخیر خود را موردبازنگری قرار دهند. برای این منظور، ممکن است پکن نیاز داشته باشد که موضع­گیری خود را با دو طرف صریح­تر ابراز کند. برای مثال، چین در سال 2016 به قطعنامه 2334 شورای امنیت سازمان ملل در محکومیت شهرک‌سازی رژیم صهیونیستی در کرانه باختری رأی مثبت داد (با رأی ممتنع آمریکا و 14 رأی مثبت دیگر اعضای شورای امنیت). این قطعنامه خواستار پایان دادن به شهرک‌سازی‌های رژیم صهیونیستی در سرزمین‌های اشغال‌شده طی جنگ شش‌روزه ۱۹۶۷ شد. در این قطعنامه ادامه شهرک‌سازی «تخطی وقیح از قوانین بین‌الملل» خوانده شد (قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد، 2334).

    در مقطع فعلی به رغم اینکه روابط اقتصادی (تجارت حدود 13 میلیارد دلاری در سال 2017) و نیز مشارکت جامع نوآورانه چین با رژیم صهیونیستی (سرمایه­گذاری 1 و نیم میلیارد دلاری چین در بازه زمانی 2016 تا 2020 در بخش فناوری رژیم صهیونیستی) تأثیر بسیاری بر نقش­آفرینی آن در مناقشه رژیم صهیونیستی- فلسطین دارد، اما این کشور هر چقدر بیشتر در صحنه بین‌المللی درگیر شود، این امر آن را ناگزیر به نقش سازنده­تر و قاطعانه­تر در تلاش برای حل اختلافات رژیم صهیونیستی و فلسطین خواهد کرد. چین در پی افزایش درگیری بین فلسطین و رژیم صهیونیستی در ماه مه 2021، به‌عنوان رئیس دوره­ای شورای امنیت سازمان ملل متحد، تمام تلاش خود را برای میانجیگری بین دو طرف و ترتیب دادن دو نشست اضطراری در شورای امنیت به کار بست (هرچند به دلیل ممانعت آمریکا، شورای امنیت هیچ واکنشی از خود نشان نداد) (ایرنا، 1400).

    نتیجه‌گیری

    در تحلیل متعارف حاکم بر محافل علمی، سیاست خارجی چین در غرب آسیا در چارچوب رویکرد اقتصادی خلاصه و با توجه به نقش متمایز آمریکا در این منطقه، این‌گونه استدلال می‌شود که رهبران و تصمیم‌گیرندگان سیاست خارجی چین به توسعه ابعاد ژئواستراتژیکی حضور و نقش‌آفرینی کشورشان در غرب آسیا توجه چندانی ندارند. ین در حالی است که غرب آسیا منطقه پرتلاطمی در چند دهه اخیر بوده است و در این راستا، هم‌زمان با کاهش تمرکز آمریکا و انقباض موقعیت هژمونیک آن، چین تلاش خود را برای مشارکت در نظم‌سازی در غرب آسیا افزایش داده است. بدون شک، رویکرد اقتصادی چین به غرب آسیا، عنصر ثابت سیاست خارجی آن بوده است، اما این کشور در کنار ملاحظات اقتصادی، به سویه­های ژئوپلیتیکی و راهبردی سیاست خارجی خود در قبال این منطقه و حتی مسائل امنیتی، افراط‌گرایی و تروریسم نیز توجه دارد. پژوهش حاضر با توجه به تصویری که محافل علمی چین از سطح و ماهیت قدرت آمریکا در غرب آسیا دارد، ابعاد و پویایی‌های جدید سیاست خارجی این کشور در منطقه فوق را بررسی می‌کرد. مفروض اصلی مقاله حاضر مبتنی بر این انگاره است که هرچند چین در لایه نخست متن سیاست خارجی، تمرکز خود را بر توسعه همکاری اقتصادی قرار داده است و تلاش دارد با همه کشورهای غرب آسیا رابطه متوازن تجاری و اقتصادی برقرار کند، اما در لایه فرامتنی با عنایت به این انگاره قوی که موقعیت هژمونیک آمریکا در این منطقه با انقباض راهبردی همراه بوده است، به ملاحظات ژئوپلیتیکی و نیز ژئواستراتژیکی چین سیاست خارجی خود در غرب آسیا توجه دارد. ایفای مسئولیت قدرت بزرگی و نقش‌آفرینی فعال در موضوع برنامه هسته‌ای ایران، توازن و اتخاذ سیاست متوازن برای ارتباط با همه کشورهای این منطقه به‌منظور تأمین امنیت انرژی خود در سایه کاهش اهمیت غرب آسیا در دکترین امنیت انرژی آمریکا و تلاش تدریجی برای ایجاد نظم سیاسی و اقتصادی بدیل به‌ویژه در صحنه افغانستان پسا خروج آمریکا در این راستا قابل ارزیابی است.

     

     

    فهرست منابع

    ایرنا (24 اردیبهشت 1400). انتقاد تند چین از کارشکنی آمریکا در مورد مسئله فلسطین. مشاهده آنلاین در تاریخ 2 خرداد 1400 در: https://www.irna.ir/news/84329107/

    Barden, Justin.e (June 20, 2019). The Strait of Hormuz is the World's Most Important Oil Transit Chokepoint. U.S. Energy Information Administration. Available from: https://www.eia.gov/todayinenergy/detail.php?id=39932

    Calabrese, John. (2017(. China’s Role in Post-Hegemonic Middle East. Middle East Institute, 1 May, http:// www.mei.edu/content/article/chinas-role-post-hegemonic-middle-east?. print (accessed on 16 March 2022).

    Daiss, Tim. (November 13, 2020). China just added another arrow in its LNG procurement arsenal. Asia Financial. Available from: https://www.asiafinancial.com/china-just-added-another-arrow-in-its-lng-procurement-arsenal

    Chaziza, M. (2019). China’s Economic Diplomacy Approach in the Middle East Conflicts. China Report. 55(1): pp. 24-39.

    Garlick, J and Havlová, R. (2020). China’s “Belt and Road” Economic Diplomacy in the Persian Gulf: Strategic Hedging amidst Saudi–Iranian Regional Rivalry. Journal of Current Chinese Affairs, Vol. 49, No.1, 82-105.

    Hindy, Lily. (April 6, 2017). A Rising China Eyes the Middle East. Available at: https://tcf.org/content/report/rising-china-eyes-middle-east/

    Keck, Zachary. (January 15, 2014). China Wants to Join Middle East Peace Quartet. The Diplomat, accessed January 16, 2020, https://thediplomat.com/2014/01/china-wants-to-join-middle-east-peace-quartet/

    Keinon, Herb. (August 2, 2017). China Pushing Its Four-Point Peace Plan. Jerusalem Post. http://www.jpost.com/Arab-Israeli-Conflict/China-pushing-their-four-point-peace-plan-501375 (accessed January 16, 2020).

    Joscelyn, T., & Weiss, C. (2019). Turkistan Islamic party head decries Chinese occupation. FDD’s Long War Journal. Available from: https://www.longwarjournal.org/archives/2019/03/turkistan-islamic-party-head-decries-chinese-occupation.php

    Mashino, Ito. (2020). The Future of the Middle East Caught Between US-China and US-Russia Rivalry. https://www.mitsui.com/mgssi/en/report/detail/__icsFiles/afieldfile/2020/09/24/2008e_mashino_e.pdf (accessed January 16, 2020).

    Salman, M., Pieper, M. and Geeraerts, G. (2015). Hedging in the Middle East and China-U.S. Competition. Asian Politics & Policy, 7: 575-596.

    Shen, Dingli. (2006). Iran's Nuclear Ambitions Test China's Wisdom. The Washington Quarterly, Vol. 29, No.2, 55-66.

    Temiz, Kadir. (2021). Chinese Foreign Policy toward the Middle East. Routledge.

    United Nations Security Council Resolution. (2016).
    Full text of UNSC resolution, approved Dec. 23, demanding Israel stop all settlement activity. Retrieved 24 December 2016. https://www.timesofisrael.com/full-text-of-unsc-resolution-approved-dec-23-demanding-israel-stop-all-settlement-activity/

    U.S. Energy Information Administration. (2021). Oil and petroleum products explained. Monthly Energy Review, https://www.eia.gov/energyexplained/oil-and-petroleum-products/imports-and-exports.php

    Zhiqun, Zhu (2009). China’s New Diplomacy in the Middle East and Its Implication for the United States. Journal of Middle Eastern and Islamic Studies (in Asia), 3(4), 41-52.

     

    张,东冬 (2018). 美国国家实力衰落与国际权力格局的变化. 国际展望, 010(002), 32-51页.

    唐, 志超 (2013). 美中东战略收缩及其地缘政治影响. 现代国际关系, 11 期 第, 1-7 页.

    吕, 蕊 (2013). 中国例外论"与中国在伊朗核问题中的国际责任. 国际关系研究, (4): 69-80页.

    孙,德; 刚, 张玉友 (2016). 中国参与伊朗核问题治理的理论与实践. 阿拉伯世界研, 4期, 3-19页.

    谢, 杰军 (2009). 论中国在伊朗核危机中的斡旋外交. 广东外语外贸大学.

    华, 黎明 (2014). 伊朗核问题与中国中东外交. 阿拉伯世界研究, (6), 4-16页.

    王,鸿刚 (2021年第18期).论美国霸权的持续收缩. 中国现代国际关系研究院. www.cicir.ac.cn/NEW/opinion.html?id=5769821f-9a34-475e-8ab6-86da096cedbe

    牛, 新春 (2020). 美国中东战略:转型期的迷惑. 中国现代国际关系研究院. http://www.cicir.ac.cn/NEW/opinion.html?id=22163311-1638-48ca-8064-4edfffda4d10

    牛, 新春 (2021).登政府中东政策的“变”与“不变”. 中国现代国际关系研究院. http://www.cicir.ac.cn/NEW/opinion.html?id=0487e2ef-b0ef-4639-911e-d1e283822035

    张,艳萍(2021).从“战略收缩”看美国中东政策的进退失据. http://www.china.com.cn/opinion2020/2021-08/06/content_77676857.shtml

    莱尔, 尼古拉斯 (2019), "中国在中东:过去,现在和未来", www.dunjiaodu.com/waijiao/5143.html

     

    |||

     

    1. نویسنده مسئول: دکتری روابط بین الملل، مدیرگروه سیاست خارجی پژوهشکده تحقیقات راهبردی، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، ایران                                                                                                                        Vahid_ghorbani@hotmail.com
    2. دانش آموخته کارشناسی ارشد رشته روابط بین الملل، دانشگاه گیلان، رشت، ایران                                  

     

    [3]. Strategic Contraction / 战略收缩

    [4]. Temiz

    [5]. Chaziza

    [6]. Lyle Nicholas

    [7]. Calabrese

    [8]. Zhiqun

    [9]. Ito Mashino

    [10]. 张

    [11]. 唐

    [12]. موازنه فرامرزی یا موازنه دور از ساحل

    [13]. 牛

    [14]. 牛

    [15]. 王

    [16]. 华

    [17]. Strategic Hedging

    [18]. Garlick and Havlová

    [19]. 王

    [20]. Katibat al-Ghuraba’ al-Turkistaniyyah (KGT)

    [21]. Joscelyn & Weiss

    [22]. Turkestan Islamic Party in the Levant (TIPL)

    [23]. 吕

    [24]. New Type of Great Power Relations

    [25]. Shen

    [26]. 孙&张

    [27]. 谢

    [28]. Daiss

    [29]. China–Pakistan Economic Corridor (CPEC)

    [30]. Barden

    [31]. The 2019–2021 Persian Gulf Crisis

    [32]. Russia's Security concept for the Persian Gulf

    [33]. Hormuz Peace Initiative

    [34]. Hindy

Volume 2, Issue 1 - Serial Number 5
Serial number 5 - Spring 2022
June 2022
Pages 147-162
  • Receive Date: 04 February 2022
  • Revise Date: 16 March 2022
  • Accept Date: 14 May 2022
  • Publish Date: 22 May 2022